به گزارش پارس به نقل از خراسان، دومین فیلم بهنام بهزادی، « قاعده تصادف» در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و در یکی از محوری ترین، مهم ترین و اصلی ترین رشته های داوری، یعنی فیلم نامه نویسی موفق به دریافت سیمرغ بلورین شد. اتفاقی که هشت، نه سال پیش برای پرویز شهبازی در « نفس عمیق» افتاد و فیلم اولش در همین رشته حائز رتبه شد. فیلمنامه، یعنی تمام فیلم، یعنی همه چیز آن. یعنی این که فیلم توانسته حرفش را به سبک و سیاقِ سینما بگوید و شنیده شود. یعنی این که حرفش در وجه رسانه ای سینما و نه سرگرم کنندگی اش، شنیده و دیده شده و این خوب است. اما نه برای فیلم هایی مثل « نفس عمیق» شهبازی یا « قاعده تصادف» بهزادی. اتفاقاً در هر دوی این فیلم ها، و حتی « تنها دوبار زندگی می کنیم» فیلم اول بهزادی، فرم و ساختار است که خیلی خوب است آن چنان که مفهوم و کانسپت مورد نظر فیلمساز بر این ساختمان درست و بنیادی نشسته و خوب عمل کرده است. اما همین کانسپت، محتوا و ایده اولیه است که با مشکلات اساسی مواجه است. به عنوان مثال در همین قاعده تصادف، مضمون فیلم ماجرا محور، درباره تبعات راستگویی است. دختری که قصد دارد همراه دوستان تئاتری خود به سفر خارجی برود، برای کسب اجازه از پدرش « راست» می گوید و خود و دوستانش را در چنان مخمصه ای گرفتار می کند که…

سیاست گذاری حاکم بر جشنواره فیلم فجر که برخاسته از تفکر انقلابی و اسلامی است برجسته ترین اثر سینمایی خود را به لحاظ محتوا و مضمون اثری می داند که در مخالفت آشکار با اعتقادات است؛ « نجات در رستگاری است» این می تواند و باید مضمون اصلی فیلم برگزیده سال باشد و نه فیلمی با رویکردی خلاف این مفهوم.

کارگردانی بهزادی در فیلم دومش ستودنی است. عوامل، هم در ظاهر اثر، برای جذب مخاطب و هم در خود فیلم به جهت زیباشناسی درست و معنادار است. اشکان خطیبی بازیگر آزمون پس داده تئاتر، سینما و تلویزیون در محوریت بازیگران فیلم قرار دارد و مابقی کاراکترها به فراخور نقش، گرچه هیچ کدام نابلد نیستند و هر یک در حد خود نقش هایی را در آثار دیگر داشته اند اما کمتر شناخته شده و در نقش نابازیگرهای فیلم خوب ظاهر شده اند. لوکیشن از بهترین انتخاب های فیلم است و روح پاک جاری بر آن، در القای معصومیت کاراکترها کمک شایانی کرده است.

فرم تئاتر در دل سینما گرچه تاکنون اجراهای موفق دیگری نیز داشته اما، به نظر می رسد به دلیل ناشناخته بودن متن نمایشنامه، فیلم از موفقیت خوبی برخوردار است. با آن که، متن نمایش به معرفی فضا و اتفاقات فیلم کمک می کند و کاملاً مرتبط است اما جز در معدود سکانس های اولیه فیلم، تماشاگر را به خود سرگرم نمی کند که البته بسیار درست و حساب شده است. نماهای بلند و کم برش فیلم اوج چیره دستی فیلمبردار و البته توانایی تحسین برانگیز فیلمساز را در دکوپاژ، بازیگری و کارگردانی به نمایش می گذارد. و قله بلند این توانایی در دیالوگ بلند شهرزاد و پدرش در پارکینگ است که بن مایه و جان فیلم است. بهزادی با بهره گیری از توانایی های بازیگرانی ناهم سطح که وزن هنری متفاوتی دارند در مقابل یکدیگر، قصه، سکانس ها و فیلمی کاملاً متوازن و یکدست را ارائه می دهد. او انرژی بازیگران و توانایی های شان را به خوبی موازنه و کارگردانی کرده و با توزیع مهندسی شده کنش ها و واکنش ها، فیلمی ماجرا محور را بدون افتِ ریتم و چندگانگی لحن به خوبی روایت کرده است.

فیلم فضای شاد و سرخوشانه چند جوان مبتکر و خلاق را به تصویر می کشد که برای نمایش توانایی های خود با تکیه برداشته های اندک به موفقیتی نسبی دست یافته و عازم سفر خارجی برای اجرای تئاتر هستند. شخصیت محوری تئاتر به دلیل مخالفت خانواده اش از همراهی گروه بازمانده و بقیه افراد یا از خانواده ها گسسته اند و یا به آن ها درباره سفر دروغ گفته اند. تنها یک پدر موافق است که آن هم با روابط غیرمتعارف جامعه ایرانی یعنی ارتباط دختر و پسر بدون ازدواج مشکلی ندارد.

پدر شهرزاد نماینده همه پدرو مادرهای فیلم است. فیلم موجز است و در سطح رسانه – سینمایی خود با پیروی از آثار قابل قبول سینمای پیشرو و مدرن کامل است و تنها به ارائه یک نمونه بسنده کرده است.

جمعیت بازیگرانِ بازی قاعده تصادف، هر چند یکسان و یکدست نیستند و نمونه ای از جامعه واقعی اند اما یکدست و متحد می شوند و بر حسب تصادف قاعده بازی بزرگان فیلم را بر هم می زنند.