به گزارش پارس به نقل از روزنامه جوان در میان جریان‌های موجود در تاریخ تفکر فلسفی با سه وجه نظر رو به رو هستیم: سنت‌گرایی، مدرنیته یا تجدد‌گرایی و پسا تجدد‌گرایی. نقطه محوری تفکر سنت‌گرایانه توجه به منشأ الهی است که به نظر آنان در تفکر تجدد‌گرایانه انکار شده است و به امری انسانی نزول یافته است. سنت در تمامی اصول و مبانی و مقدمات خود دقیقاً نقطه مقابل تجدد قرار گرفته است. در این مقال به شرح معنای سنت‌گرایی و توصیف آرای مهم یکی از شخصیت‌های مهم این مکتب، دکتر سید حسین نصر می‌پردازیم. توضیح آن که متن پیش رو درصدد تبیین آرای سیدحسین نصر در دو حوزه «سنت» و «وحدت ادیان» است و نقد اندیشه‌های وی فرصتی مجزا می‌طلبد که در بخش‌های بعد به آن پرداخته می‌شود. 

 واکاوی معنای سنت

 سنت‌گرایی به معنای گرایش آگاهانه به دین و معنویت در معنای عام آن عهده‌دار بیان حکمت خالده است. تفکر سنت‌گرایانه بر امر الهی متمرکز است که از طریق رسولان و پیامبران که با منشأ الهی در ارتباطند به سایر مردم انتقال می‌یابد. «سنت در این گفتمان، به معنای رسم و رسوم، عادت و اسلوب نیست بلکه مقصود سنت الهی ازلی و ابدی است که منشأ قدسی دارد و در تمامی مراتب وجود ساری و جاری است» (خسرو‌پناه، جریان‌شناسی فکری ایران معاصر، 214)

برای سنت‌اندیشان فواید و ثمرات سنت بسیار بیشتر از آن چیزی است که در دوران مدرن به بار آمده است چراکه تفکرات مدرن مردمان را اسیر تفکراتی غیر الهی ساخته و از معنویت دور کرده است و بازگشت به اصل زندگی در نگاه سنتی تنها در بازگشت به امر قدسی و معنویت نهفته است. 

«تجدد در نگاه سنت‌گرایان، نه فقط چیزهایی که امروزه رواج دارد، بلکه آن شیوه نگرشی خاص به جهان است که در حقیقت در دوره نوزایی شروع شده است. از منظر سنت‌گرا، آنچه (در دوران مدرن) عقل‌گرایی، انسان‌گرایی و نوزایی نامیده می‌شود، حقیقت مطلق و نهایی متعالی از سطح انسان‌ها را انکار کرده و نظام الهی به نظام انسانی فرو می‌افتد. به بیان بهتر، تجدد‌گرایی، خود انسان را مطلق می‌گیرد و به معنایی به انسان جنبه مطلق می‌بخشد. به این ترتیب تجدد امور زمانمند و گذرا را بر جایگاه امور سرمدی می‌نشاند.» (جهانبگلو، در جست‌وجوی امر قدسی، 260- 259)

دکتر نصر به عنوان یک سنت‌گرای متعهد به تفکرات سنتی- دینی به معنای عام کلمه به طور کلی به چندین اصل مهم معتقد است که آنها را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد: «اعتقاد به سنت، وحدت متعالی ادیان، کثرت‌گرایی دینی، سلطنت دینی، علم و هنر قدسی، مخالفت با روشن فکری و مدرنیته و گرایش به تصوف.» (محمدی، نصر، سنت، تجدد، 38)

 سنت از منظر سید حسین نصر 

«سنت در معنای فنی‌اش، به معنای حقایق یا اصولی است دارای منشأ الهی که از طریق شخصیت‌های مختلفی معروف به رسولان، پیامبران، اوتاره‌ها (avatars)، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال، برای ابنای بشر و در واقع برای یک بخش کامل کیهانی، آشکار شده و نقاب از چهره آنها برگرفته شده است و این با پیامد و اطلاق و به‌کار‌گیری این اصول در حوزه‌های مختلف اعم از ساختارهای اجتماعی و حقوقی، هنر، رمزگرایی و علوم همراه است و البته معرفت متعالی، همراه با وسایطی برای تحصیل آن معرفت را نیز شامل می‌شود.» (نصر، معرفت و معنویت، 156)

نصر با طرح سنت، به احیای حکمت خالده و امر جاویدان به عنوان راه‌حلی برای مشکلات در دوره جدید و رهایی از پوچ‌گرایی و باور به معنای زندگی اصرار می‌ورزد. زیرا به گمان او «راه‌های طی شده فلسفه جدید به اعتراف بسیاری از پیروان آن به بن‌بست رسیده است.» (نصر، دین و نظام طبیعت، 189)

از تعریف فوق روشن می‌شود که سنت دارای دو اصل برجسته است: 1) امر قدسی یا ذات الهی در سنت، مرکز و اصل پایه است. 2) امر قدسی در طول تاریخ توسط پیامبران که مأموران الهی‌اند به بشر انتقال یافته و در دسترس همه مردمان در جوامع مختلف و دوره‌های مختلف تاریخی بوده است. این تعریف از سنت و نکات محفوف در آن منجر به اعتقاد به وحدت متعالی ادیان نزد نصر شده است. همچنین با توجه به این تعریف، مخالفت سنت‌گرایی با مدرنیته آشکار می‌شود چراکه در تفکر مدرن سنت جایگاه محوری ندارد و در حاشیه‌ای دور قرار گرفته است و امر الهی از بین رفته و اومانیسم و انسان‌محوری جای آن نشسته است. 

در تعریفی که نصر از سنت ارائه می‌دهد و آن را همان سنت پیامبران و رسولان الهی می‌داند این نقد وارد است که «آیا واقعاً این سنتی که سنت‌گرایانی چون نصر از آن سخن می‌گویند همان سنتی است که پیامبران الهی در صدد انتقال و معرفی آن به مردمان بوده اند؟ چگونه و با چه روشی می‌توان ثابت کرد که سنت مورد نظر نصر همان سنت رسولان است؟» (محمدی، نصر، سنت، تجدد)

 یکی دیگر از ارکان فکری نصر در سنت‌گرایی، پذیرش سلطنت است. وی در این‌باره می‌گوید: «در طول تاریخ اسلام، نخست نهاد خلافت و سپس نهاد سلطنت در اسلام اهل سنت پدیدار گشت. تشیع، خلافت را در مقام نهادی سیاسی نپذیرفتند ولی سلطنت یا پادشاهی را چون شکلی از حکومت که در دوران غیبت حضرت مهدی کمترین نقص را دارد، پذیرفت. این دیدگاه حتی در آثار اولیه آیت‌الله خمینی نیز تا پیش از آنکه به نفع مفهوم جدید «حکومت ولایت فقیه» با نهاد پادشاهی به مخالفت برخیزد، به چشم می‌خورد. به هر حال، در تمام اشکال گوناگون حکومت در اسلام حاکم با پاسداری از شریعت و کسب حمایت علما یا دست کم وانمود به آن، در پی کسب مشروعیت بود.» ( نصر، قلب اسلام، 187)

 این مفهوم و معنا از سلطنت که توسط نصر بیان شده است از جانب منتقدان انکار شده و چنین ادعایی را خلاف واقعیت و باورهای اسلامی دانسته‌اند و از آن جمله نقدها این است که: «این ادعای نصر دور از واقعیت و نوعی توجیه عقیده خود اوست. وی چون نظام سلطنتی را باور دارد و عملاً هم به آن وفادار بوده است، سعی می‌کند بینش و کنش خود را به تشیع نسبت دهد، غافل از اینکه هیچ فقیهی به لحاظ معرفت دینی، نظام سلطنت را نپذیرفته است. فقهای شیعه، تفاوتی در مشروعیت نداشتن خلافت و سلطنت نمی‌دیدند.» (محمدی، نصر، سنت، تجدد، 44)

 وحدت ادیان و «حکمت خالده»

همانطور که قبلاً گفته شد نصر معتقد است در همه ادیان منشأ قدسی و امر الهی به عنوان یک اصل پذیرفته شده است و همه پیامبران و افراد الهی از تمامی ادیان الهی و غیر الهی جهان شایسته نام پیامبری و مبشر پیام معنویت و معرفت هستند. نظریه وحدت درونی ادیان و کثرت بیرونی آنها نیز از این طرز تفکر نصر سرچشمه می‌گیرد که البته کلیدی‌ترین نقطه فکری اوست. به نظر او همه ادیان به رغم اختلافات ظاهری که در شریعت و احکام اجرایی خود دارند در یک اصل باطنی مشترکند و وحدت دارند و آن این است که حکمت جاودان در همه ادیان وجود دارد. در واقع به نظر نصر هسته اصلی همه ادیان که معنویت و اعتقاد به امر قدسی است در تمامی آنها مشترک است و تفاوت‌ها به ظاهر و سطح ادیان مربوط است و از این جهت می‌توان تمامی ادیان را دارای وحدت باطنی و کثرت ظاهری دانست. 

«حقیقت کل در کیان ادیان مختلف، زمانی به شکل اسطوره‌ها و زمانی به شکل یکتاپرستی مجرد تجلی می‌کند. گاه اسما و صفاتش را به اشکال و اصوات زبان قدسی تجلی می‌بخشد و زمانی دیگر، به صورت ارباب انواع مقدسی که مظهر نیروهای الهی‌اند، تجلی می‌کند.» (محمدی، نصر، سنت، تجدد، 48)

 

البته نصر با پذیرش پلورالیسم دینی با پیروان نسبیت که معتقدند همه ادیان نسبی و ساخته و پرداخته جوامع بشری‌اند و منشأ الهی ندارند مخالف است و نیز با آنانی که تنها دین خود را برحق می‌دانند مخالف است. (محمدی، نصر، سسنت، تجدد، 49)

در ارتباط با وحدت درونی ادیان و تکثر ظاهری آنها به نصر انتقاداتی وارد است از جمله اینکه:

1- چگونه می‌توان هم معاد و هم حیات پس از مرگ را در جهانی دیگر تجلی کلمه الله دانست و هم نظریه حلول را صحیح و تجلی الهی دانست؟ چگونه می‌توان هم جامعیت و هدایتگری اسلام را برای تمام انسان‌ها در زمان مختلف که از بدیهیات و ضروریات اسلام است پذیرفت و هم ادیان و فرق دیگر را تجلیات الهی دانست؟

2- دقت در منابع عرفانی نشان می‌دهد که هر کشف و شهودی حجیت ندارد و بسیاری از مکاشفات عرفانی زاییده القائات شیطانی است که نصر این مهم را در نظر نمی‌گیرد. 

3- تفاوت باطنی ادیان، کمتر از تفاوت‌های ظاهری آنها نیست و نادیده انگاشتن تفاوت‌های مهم باطنی ادیان نمی‌تواند دلیلی بر وحدت ادیان باشد. ( همان، 47)

دکتر نصر بر وحدت باطنی ادیان تأکید دارد. به این معنا که تمامی ادیان دارای حکمت جاودان یا حکمت خالده‌اند و آنچه در تمامی ادیان اولاً و بالذات مورد تأکید و دارای اهمیت است معنویت موجود در آنها و نتیجه روحانی آنها بر طرفداران هر دین است. هسته مرکزی ادیان امر الهی است و اینکه روش‌های رسیدن به چنین تجربه‌ای در ادیان مختلف با توجه به دوره‌های زمانی و مکان ظهور آنها متفاوت جلوه کرده است. بنابراین، این امر خللی در اصل اتحاد ادیان در امر معنویت و قدسی وارد نمی‌کند. در واقع، موضع نصر در مورد اعتقاد به وحدت ادیان تنها به باطن و اصل اساسی آنها یعنی روحانیت موجود در ادیان الهی برمی‌گردد و به شریعت و ظاهر متفاوت ادیان که در اشکال گوناگون ظهور کرده است ارجاع ندارد، بلکه این تفاوت‌ها پوسته ظاهری ادیان محسوب می‌شود و روح حاکم بر ادیان که همانا معنویت و اعتقاد به امری الهی به معنای عام آن است در تمامی آنها مشترک است. 

نقد مذکور ادعا دارد که نصر دچار تناقض شده است زیرا اگر همه ادیان بر‌حق باشند آنگاه آموزه‌های متناقض آنها باید با هم قابل جمع باشند در حالیکه جمع نقیضین محال است. اما نصر در اتحاد ادیان از اتحاد آموزه‌های ادیان سخنی نمی‌گوید بلکه دقیقاً برعکس معتقد است که آموزه‌های ادیان هرچند متفاوت است اما باطن آنها که ارتباط با امری قدسی است مشترک است و ادیان مختلف تجلیات گوناگون امر قدسی هستند. 

 خود او صریحاً بیان می‌کند که منظور از سنت این دین یا آن دین خاص نیست بلکه منظور «الدین» است. (نصر، معرفت و معنویت، 163 و 164) سنت نگرشی کاملاً الهی به عالم هستی است و با عقل الهی می‌توان این حقایق را فهمید. دین بدون معنویت بی‌معناست و همین معنویت هسته اصلی دین است. همه ادیان چه بودا و چه سایر ادیان در ویژگی «سنت الهی بودن» مشترکند. ( محمدی، نصر، سنت، تجدد، 67)

نصر حکمت خالده را حکمتی ازلی و ابدی می‌داند که در همه ادیان حقیقتی واحد است. وی در کتاب «معرفت و معنویت» بیان می‌کند که «دین حقیقت بسیط و ثابتی است نزد خداوند متعال و ظهورهای مختلفی دارد. حتی برخی ادیان که از نظر ما غیر آسمانی هستند نیز ظهور آن حقیقت‌اند.» (نصر، معرفت و معنویت، 560 و 561)

دکتر نصر در عین اعتقاد به وحدت باطنی ادیان معتقد است که ادیان مختلف الهی با یکدیگر مساوی نیستند و برخی شرایع بر برخی دیگر فضیلت دارند. وی در مورد خاتمیت دین اسلام نیز چنین می‌گوید:‌«خاتمیت اسلام که اصلی قطعی در تعالیم دینی ماست مستلزم این است که اسلام کامل‌ترین شریعت و دینی جهانشمول باشد. البته اکمل بودن و جهانشمول بودن اسلام به معنای ضرورت مسلمان شدن پیروان سایر ادیان نیست. خاتمیت دین اسلام به معنای نسخ حقایق و باورهای ادیان الهی دیگر نیست.» (نصر، قلب اسلام، 33 -28، 308- 307)

باید توجه داشت که نَسخ به معنای پایان اعتبار داشتن یک امر است و نه ابطال حقانیت آن امر. در این مورد نیز به نصر نقد شده است که حقانیت ادیان دیگر با نسخ آنها باطل نشده است و فقط زمان اعتبار آن به پایان رسیده است. اما خود دکتر نصر نیز بر همین نکته توافق دارد و معتقد به حقانیت ادیان دیگر در ارتباط با امر قدسی است و همانطور که خودش گفته است اسلام کامل‌ترین دین است اما این به معنای اجبار گرویدن سایر ادیان به دین اسلام نیست، چراکه سایر ادیان نیز جلوه‌های متفاوت حق و حقیقت‌اند و این نقد به ایشان وارد نخواهد بود. 

گرچه نقد به نصر در مورد اتحاد ادیان الهی در ارتباط با یک امر قدسی وارد نیست اما آنجا که در مورد اتحاد ادیان الهی و غیر الهی در ارتباط با امر قدسی سخن می‌گوید دچار ضعف است، چراکه در مورد ادیان الهی و غیر الهی دیگر نمی‌توان به گوهر واحدی به نام امر قدسی قائل بود. چگونه می‌توان دینی را که در آموزه‌ها و اصول خود به هیچ امر الهی معتقد نیست با سایر ادیانی که به امر الهی اعتقاد دارند متحد دانست؟ در حقیقت، ادیان غیر الهی در معنای واقعی اصلاً دین نخواهند بود بلکه ساخته بشریتند. دین غیر الهی همان اومانیسمی خواهد بود که نصر در مقام مقابله با آن است پس چگونه می‌تواند آن را با ادیان الهی متحد بداند؟ اما ادیان الهی گرچه در طول تاریخ دچار تحریف شده باشند باز هم در اصل اولیه و اساسی خود که همانا معنویت و ارتباط با امر قدسی است اتحاد دارند و مشترکند و این اتحاد را خدشه‌ای بر آن وارد نیست. 

اما نقد مهم تری که اکثر منتقدان به نصر وارد کرده‌اند و به نظر نقد واردی است به شرح زیر است: «مباحثی که نصر به عنوان براهین مستدل در یک نظام فلسفی مطرح می‌کند در حقیقت مستدل به عقل استدلالی و منطقی نیستند و صرفاً بهره‌مند از عقل شهودی هستند. مباحث او از حیث عقلی و برهان و فلسفه مستدل نیست و فقط متکی به عقل شهودی است. اگرچه عقل شهودی نیازی به استدلال ندارد، به وضوح تعریف نشده است و مشخص نیست که مراد از آن چیست. آیا همان علم حضوری در فلسفه اسلامی است؟ اگر چنین است نمی‌توان آن را به غیر انتقال داد و نمی‌تواند مبنایی برای آموزه‌های او باشد. لذا غالب مباحث در این عرصه سست است. افزون بر آن، این عقل شهودی نه می‌تواند بنیانی برای مباحث فلسفی باشد و نه بنیان فلسفی داشته باشد، در حالیکه ما در این مقام، درصدد آن هستیم که آن را از حیث فلسفی تبیین کنیم. در حقیقت دکتر نصر به دنبال امر قدسی در آسمان حکمت خالده است و با وجود اصرار بر آن نتوانسته است آن امر قدسی را بر پایه عقل استوار سازد و آن را به دیگران به درستی انتقال دهد.» (محمدی، نصر، سنت، تجدد، 84و85)

گفتیم که در نظر نصر آنچه میان ادیان بسیار مهم است و عامل اتحاد آنهاست باطن ادیان و حاکمیت معنویت در آنهاست و ظاهر ادیان که متفاوت متجلی شده است اشکال اساسی به این اتحاد وارد نمی‌کند. اما نصر در جای دیگر به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا همین ظاهر و سطح دین نیز بسیار مهم است و تنها از طریق همین ظواهر است که می‌توان به باطن دین رسید. در واقع در هر دینی ظاهر و شریعت و آداب آن دین است که راهنمایی به باطن آن است. آیا چنین سخنی به معنای رد نظریه قبلی نصر مبنی بر اهمیت اولیه و اساسی باطن ادیان و نادیده گرفتن ظواهر برای ایجاد اتحاد بین ادیان نخواهد نبود؟!

وی معتقد است: «عقلی که با نور شهودی نورانیت یافته است، در کثرت ظواهر، نه تناقضاتی نسبیت آفرین، بلکه تأییداتی بر جهانشمولی حقیقت مطلق یافته است و آن را گواهی بر قدرت خلاقه نامتناهی خداوند می‌بیند.» (نصر، معرفت و معنویت، 540)

همانطور که ملاحظه شد نصر از ظاهر ادیان به عنوان تنها راه عبور برای رسیدن به باطن ادیان استفاده می‌کند و بدان بسیار اهمیت می‌دهد. این در حالی است که در عبارات قبلی خود از ظاهر ادیان گذر کرد تا باطن ادیان را تنها عامل وحدت و دارای اهمیت بشمارد. در آنجا که تنها باطن ادیان و معنویت را عامل اصلی دین می‌دانست این امکان وجود داشت که نظر وی را مبنی بر وحدت متعالی ادیان بپذیریم اما در جایی که وی ظاهر و شریعت ادیان را عاملی مهم برای رسیدن به باطن بیان می‌کند چگونه می‌توانیم هم به وحدت باطنی ادیان قائل باشیم و هم بپذیریم که همین ظواهر و شریعت‌های متفاوت ما را به وحدت می‌رسانند؟ با یک بیان می‌توان این ادعا را پذیرفت آن هم این است که ظاهر ادیان و شریعت‌های متفاوت راه‌های مختلفی برای رسیدن به آن امر قدسی هستند که عامل وحدت ادیان است. اما اینکه نصر چنین منظوری داشته یا خیر، روشن نیست و اگر چنین بوده است ادله‌ای مستدل برای آن ارائه نکرده است و اینکه چگونه کثرت ظواهر منجر به تناقض نخواهد شد بلکه ما را به جهانشمول بودن حقیقت مطلق آگاه می‌کند توسط نصر به روشنی مستدل نشده است. 

* دانشجوی دکترای فلسفه

****

منابع:

1- جهانبگلو، رامین، در جست‌وجوی امر قدسی، تهران، نشر نی، 1385

2- خسروپناه، عبدالحسین، جریان شناسی فکری ایران معاصر، قم، موسسه حکمت نوین اسلامی، 1389. 

3- لگنهاوزن، محمد، چرا سنت گرا نیستم، ترجمه منصور نصیری، خرد جاودان

4- محمدی، عبدالله، نصر، سنت، تجدد، انتشارات کانون اندیشه جوان، تهران، 1391

5- نصر، سید‌حسین، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ترجمه ان‌شاء‌الله رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1381

6- نصر، سید حسین، دین و نظام طبیعت، ترجمه محمد حسن فغفوری، تهران، حکمت، 1385

7- قلب اسلام، ترجمه مصطفی شهر آیینی، تهران، حقیقت، 1383

8- معرفت و معنویت، ترجمه ان‌شاء‌الله رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر

 سهروردی، 1380