پايگاه خبري تحليلي «پارس»- آذر صدارت-يکي از مهارت هايي که در کودکي، از بزرگ ترها و اطرافيان ياد مي گيريم، مهارتِ حضور در جمع، برقراريِ ارتباطاتِ اجتماعي، دوست يابي و حفظِ دوستي‌ها است. در دورانِ تحصيل، همواره تحتِ تاثيرِ گروهِ همسالان هستيم و سعي مي کنيم با مديريت احساسات و رفتارهايمان، چه در جلسات درسي و چه در دورهمي هاي تفريحي، حضور مثبت و موثري داشته باشيم. در جواني، يکي از سرمايه هايمان، ارتباطاتِ عميق دوستانه و رابطه هاي سازنده حرفه اي است. اين ها همه نشانه هايي مبني بر اهميت، ضرورت و قدرتِ تاثيرِ آدم هاي دور و بر، روي زندگيِ ماست. رابطه هاي خانوادگي، دوستانه، درسي و علمي، کاري و حرفه اي و گسترده تر از آن، رابطه در قالبِ دو هم دين و هم کيش، دو همشهري يا دوهم وطن، همواره نقشِ عميقي در شکل دادنِ شخصيتِ ما دارد. اما حتما قبول داريد که گاهي، بدترين آسيب هاي روحي مان را هم از همين آدم هاي دور و بر که به شکل هاي مختلف با ما در ارتباطند، به يادگار داريم و گاهي تلخ ترين اتفاقات زندگي مان را همين رابطه هاي معموليِ دوستانه و علمي و حرفه اي، رقم زده اند. اين، نشان مي دهد حضور در جمع يا گروه، همان قدر که مي تواند مفيد و شيرين باشد، به همان اندازه هم مي تواند تلخ و آسيب زا باشد. چندين سال است که روشِ «گروه درماني» يا خودافشايي و اعتراف در گروه، به عنوانِ يک روشِ روان درماني و به واسطه تاثيراتِ مثبتي که حضور در جمع مي تواند روي بهبود اختلالات روحي داشته باشد، از سوي روانشناسان و درمانگران ايراني، به کار گرفته مي شود. گروه درماني يا روان درماني گروهي، روشي است که روانشناس به جاي تمرکز روي يک فرد و مشکلات مختص به وي، با يک گروه سر و کار دارد. هر يک از اعضا با افشاي سرگذشت، احساسات، عواطف، افکار، مشکلات و سرخوردگي هاي خود در گروه، از اعضا و درمانگر، بازخورد مي گيرد و در مقابل، در جريانِ شخصي ترين مسائلِ بقيه اعضا قرار مي گيرد و برداشت و راه حلِ پيشنهاديِ خود را مطرح مي کند و اين گونه، يک تعاملِ معمولا يک ساله، شکل مي گيرد. در نتيجه اين تعاملات، اعضاي گروه به يکديگر در اصلاحِ امور کمک مي کنند و درمانگر به عنوان عضو تسهيل گر و بي طرف، مسائل گروه را در مسير مناسب و تا رسيدن به راه حل، هدايت مي کند.

سوالي که اينجا پيش مي آيد، اين است که چنين روشِ درماني که مبتني بر اعتراف و خودافشايي و مرورِ مدامِ گذشته در حضورِ ديگراني است که نسبتي با ما ندارند، نمي شناسيمشان و غير از تعهد اخلاقي، هيچ ضمانتي براي قضاوت هاي احتمالي، افشاي راز و سوءاستفاده شان وجود ندارد، با عقل و دين و فرهنگِ ما، سازگار است؟ در اين پرونده ابعاد مختلف اين موضوع را بررسي کرده ايم.

از سير تا پياز گروه درماني
در روانشناسي، از روش هاي مختلفي براي درمان استفاده مي شود. علاوه بر روان درمانيِ فردي که همه آن را مي شناسند، از حدود ۷۰-۶۰ سالِ پيش، مکتب ها و روش هاي تازه اي مثل گروه درماني، خانواده درماني، انرژي درماني، هيپنوتيزم و... شکل گرفته که هر يک، ابعادِ مثبت و منفي ، موافقان و مخالفانِ خودشان را دارند. با توجه به اين که تمرکز پرونده امروز بر گروه درماني است، با هم نگاهي داريم بر کلياتِ اين روش.

گروه درماني چيست؟
گروه  درماني يا Group Therapy، به معناي به کار بردن روش هاي روان  درماني روي يک گروه، به منظور بهره  گيري از تاثير متقابل اعضاي گروه بر يکديگر است. گروه  درماني ممکن است به تنهايي يا توام با روان  درماني فردي و ديگر درمان  هاي روان  پزشکي باشد. اين روش غالبا از دو نفر درمانگر و کمک درمانگر و ۸-۶ بيمار تشکيل مي  شود. اعضاي گروه معمولا هفته  اي يک يا دو بار و به مدت ۹۰ دقيقه همديگر را ملاقات مي  کنند و با نظارتِ درمانگر، به تعامل مي پردازند. گروه  درماني هم مثل روان  درماني  هاي فردي، بر نظريه  هاي متعدد مبتني است. گروه  ها از انواعي که براي بالا بردن مهارت  هاي اجتماعي تلاش مي کنند، تا آن  ها که بر رفع علايم خاص تاکيد دارند و آن  ها که به تعارض  هاي دروني حل نشده مي  پردازند، متفاوتند. گروه  درماني، يک فرآيند رواني است که در آن يک متخصص آموزش ديده، با استفاده از تعامل هيجاني گروه  هاي کوچک، سعي مي  کند مشکلات شخصيتي افراد را اصلاح کند.

انواعِ گروه
بسته به تشخيص، ممکن است گروه، همگن يا ناهمگن باشد. نمونه  اي از گروه  هاي همگن، شامل افرادي است که خواهان کاهش وزن يا قطع مصرف دخانيات هستند و نمونه گروه  هاي ناهمگن، مي توانند بيماراني با اختلالات ارتباطي و اجتماعي باشند. گروه  درماني از نظر وجود اعضا دو مدل است: گروه بسته که تعداد اعضا از اول تا آخر دوره درمان ثابت است و از شروع تا پايان دوره، بيمار جديدي وارد گروه نمي  شود و گروه باز که تعداد ثابت است، ولي با رفتن و مرخص شدن عضوي از گروه، عضو ديگري وارد مي  شود و در نتيجه هر عضو، در يک مرحله خاص از درمان است. گروه هاي خودياري هم شکل ديگري از گروه هستند که توسط افرادي با مشکلات مشابه مثل: چاقي، اعتياد، افسردگي بعد از زايمان و يا مراقبت از کودک مبتلا به اختلال مادرزادي، مديريت مي  شوند. اين گروه  ها معمولا بدون حضور يک درمانگر حرفه  اي و غالبا به شکل خودجوش تشکيل مي شود و توسط افرادي که بر مشکل خود مسلط شده اند، رهبري مي  شود. گروه  هاي خودياري اگر توسط افراد مطلع و به شکل صحيحي هدايت شوند، منابع حمايتي ارزشمندي به شمار مي  روند.

مراحل گروه  درماني
معمولا چند جلسه اولِ گروه درماني، به شناخت و اعتماد مي گذرد و پس از آن، هر يک از اعضا، به صحبت درباره مشکل خود مي پردازد. منتها همواره ابراز مشکل با نوعي شک و ترديد همراه است، چرا که روابط، هنوز آن طور که بايد و شايد، عميق نشده است. پس از عميق  تر شدن روابط و اعتماد اعضا به يکديگر و طرح مسائل و مشکلات، تلاش و فعاليت براي حل آن  ها آغاز مي  شود و سرانجام گروه به جايي مي  رسد که بايد به طور موقت يا براي هميشه به کارش پايان دهد. بهترين زمان براي پايان دادن به جلسات مشاوره گروهي، وقتي است که گروه به هدف  هاي تعيين شده، رسيده باشد.

يک روانشناس باليني در رد گروه درماني: اين روش با دين و فرهنگِ ما در تضاد است
مهدي سردارآبادي، کارشناس ارشدِ روانشناسي باليني، از روان شناساني است که علاوه بر تجربيات و ديده ها و شنيده هايش در زمينه گروه درماني، موضوع پايان نامه ارشدش هم «گروه درماني» است؛ وي که تسلطِ خوبي بر اين حوزه دارد، از مخالفان گروه درماني هاي تحليلي است و به بيان برخي از مهم ترين آسيب هاي اين جلسات پرداخته است.

تحليلِ بيش از حدّ گذشته!
گروه درماني، شکل ها و رويکردهاي متنوعي دارد. فراگيرترين شکلِ گروه درماني که در ايران با استقبال زيادي روبه رو است و اغلب همکاران و هم صنفانِ من هم، شايد به خاطرِ درآمد خوبش، با همين روش کار مي کنند، رويکردِ روان-تحليلي است.

اين روش، يک روشِ گذشته نگر است و به حال و آينده کاري ندارد. در اين رويکرد، روزها و روزها و طيِ جلساتِ متعدد و طولاني، گذشته فرد مورد کند و کاو قرار مي گيرد و بر زواياي تاريک و کم اهميتِ گذشته فرد، نور مي اندازند. طي اين فرآيند، ناخواسته مسائلي مطرح مي شود که نبايد و اعضاي گروه، متوجه جزئياتي از يکديگر مي شوند که اصلا لازم نيست و فقط آسيب زاست. من منکرِ تاثيرِ گذشته آدم ها بر حال و آينده شان نيستم اما اين که در گذشته بمانيم و مدام تحليلش کنيم، هيچ دردي از ما دوا نمي کند.

اين که من الان مشکل دارم، چون در بچگي مشکل داشتم که نشد حرف! اين نگاه، با دين هم در تعارض است.

دينِ ما توصيه مي کند به: هر روز، بهتر از ديروز. بالاخره يک روز بايد گذشته را پذيرفت و از آن عبور کرد و به آينده چشم دوخت.

امير مُلک کلام، حضرت علي(ع)، مي فرمايند: «ما بينِ دو عدم زندگي مي کنيم؛ گذشته اي که تمام شده و آينده اي که نيامده؛ پس حال را دريابيم». نکته اي که مسئولان گروه هاي درماني، به هر دليل، از آن غافلند.

قضاوت و افشاي اسرار!
يکي ديگر از آسيب هاي اين گروه ها، اين است که فردِ شرکت کننده، آماجِ قضاوت هاي ديگر اعضا و در معرضِ خطر افشاي حرف هاي محرمانه اي است که از سرگذشت و زندگي اش، در گروه مطرح کرده است. درست است که معمولا در اين گونه گروه ها، افراد، متعهد مي شوند که با شناختِ بيشتر از هم، نگاهشان تغيير نکند و رازدارِ يکديگر بمانند اما همه ما آدميم و ممکن الخطا. احتياط و خويشتن داري، شرطِ عقل است. ضمن اين که اعتراف به گناه و خودافشايي، در دينِ اسلام که مبتني بر کرامتِ انساني است، امري مذموم است که قُبح گناه را در نظر ديگران مي ريزد.

ارتباطاتِ خارج از چارچوب
نکته بعد اين که طي اين جلسات، معمولا تعامل و ارتباطِ صميمانه اي بين اعضا که عمدتا از هر دو جنسِ خانم و آقا هستند شکل مي گيرد که نه به لحاظِ شرعي و نه از نگاهِ عرف و اخلاق، تاييد شده نيست و در بلندمدت مي تواند آسيب هاي جدي به اعضا بزند. هستند گروه هايي که انگيزه ها را به مسائل سخيف، کاهش مي دهند و با اين اعتقاد که آدم ها بايد در لحظه، هر کاري که حالشان را خوب مي کند انجام بدهند و تا گره هاي جنسي، باز و حل نشود، حالِ آدم ها خوب نمي شود، به اعضا اجازه مي دهند به بيان بي پرواي تجربه ها و ايده آل هاي شان بپردازند. در حالي که اين نظريه، به راحتي قابل رد است. همه ما آدم هايي را ديده ايم که اتفاقا همه نيازهاي فيزيکي و روحي شان برآورده شده اما خودشان براي خودشان، ايجاد تنش مي کنند. به توضيح نيازي نيست که در جمعي که چنين مسائلي مطرح و تحليل مي شود، چه آسيب ها و تبعاتي نهفته است.

گروه درماني در ترازوي نظرات موافق و مخالف
گروه درماني، مثل بيشتر روش هاي روان درماني، يک روشِ وارداتي از فرهنگِ غرب به فرهنگِ ماست که ناگفته مشخص است سنخيت چنداني با باورهاي ديني و بايد و نبايدهاي اخلاقي و اجتماعي مان ندارد. از همان سوغاتي هاي فرهنگي که به واسطه جذابيتش، با استقبالِ زيادي روبه رو مي شود، غافل از اين که با هيچ چسبي به هيچ کجاي زندگي مان نمي چسبد و با هيچ بُعدي از ابعاد فرهنگي مان جور نيست. مثلِ هميشه، پاي سبکِ زندگي در ميان است. طبيعي است روشي که در سبکِ زندگيِ آمريکايي و اروپايي جواب مي دهد، لزوما در سبکِ زندگيِ شرقي و ايراني اسلامي، کارآمد نيست و حتي شايد تاثيرِ منفي هم داشته باشد. هر چند همه آدم هاي دنيا به واسطه انسانيت، مختصات جسمي و روحيِ مشابهي دارند اما معمولا مباحث تحليلي و شناختي، ملاحظاتِ خاصِ خودشان را مي طلبند که بومي سازي، يکي از آن هاست. در ادامه، طي يادداشتي در قالبِ پرسش و پاسخ، به مرور ابعاد مثبت و منفيِ ماجرا مي پردازيم؛ قضاوت با شما.

موافقانِ گروه درماني معتقدند گروه درماني، به شما اين جسارت را مي دهد که راحت و بي پروا از گذشته، تجربيات، احساسات، مشکلات و سرخوردگي هايتان حرف بزنيد، بغضتان را خالي کنيد، از بقيه بازخورد و راهِ حل بگيريد و نهايتا آرام شويد. حرف زدن در گروه، کمک مي کند با به دست آوردنِ يک تصوير بيروني از خود، به مناسب ترين راه‌حل ها براي اختلالات ارتباطي برسيم. گروه درماني به شما اين امکان را مي دهد که نقاب هايتان را بيندازيد و با خودِ واقعي تان روبرو شويد.

مخالفان پاسخ مي دهند برداشتنِ نقاب و روبرو شدن با خودِ واقعي که در جلساتِ دونفره مددجو و درمانگر هم اتفاق مي افتد چه اصراري به حرف زدن در گروه هست؟ در جلساتِ مشاورهِ دو نفره با يک کارشناس خبره و امين هم فرد مي تواند با بازخوردهايي که از درمانگر مي گيرد، به يک تصوير و شناختِ عميق از خودش برسد. چه الزامي به اعتراف و خودافشايي در ميانِ غريبه هاست؟

مخالفانِ گروه درماني مي گويند اعتراف به گناه و خطا در جمع، قبح و زشتيِ گناه را از بين مي برد و حرف زدن درباره گناهي که مرتکبش شديم، موجبِ عادي سازيِ ارتکابِ آن گناه براي خودمان و ديگر حاضرانِ جمع است. ضمن اين که اعتراف به گناه، ممکن است در ديگر دين ها و فرهنگ ها، عادي و تاييد شده باشد اما در دين اسلام و فرهنگِ ايرانيِ ما، امري مذموم و نهي شده است و براساس باور: با دستِ کثيف نمي شود کارِ تميز انجام داد؛ از يک روندِ اشتباه و نهي شده، نمي توان به نتيجه مثبت رسيد.

موافقان ولي پاسخ مي دهند که حرف زدن درباره گناهان و خطاها و اشتباهات و تجربياتِ منفي در جمع، هرچند کاري دشوار و نادرست است، اما به بهبودِ اختلالاتِ روحي کمک مي کند!

مخالفان به درستي مي گويند ما معمولا به دليل ساختار فطري و باورهاي مذهبي و فرهنگي مان، وقتي در جمع به گناهان و خطاهايمان اعتراف مي کنيم، بعدش حالِ خوبي نداريم.

موافقان اعتراف مي کنند که آن ها هم بعد از حرف زدن راجع به هر چه که نبايد، حالِ خوب و حسِ مثبتي نداشته اند اما اين حال بد و اين احساسات بازدارنده مهم نيست. مهم اين است که به چه نتيجه اي مي رسيم.

مخالفان مي پرسند چه ضمانتي وجود دارد که آدم هاي حاضر در گروه، غريبه هاي نامحرمي که هيچ نسبتي با ما ندارند و در حالتي معمول، حاضر نيستيم معمولي ترين تعاملات را با آن ها داشته باشيم، امانت دارِ خصوصي ترين و محرمانه ترين افکار و احساسات و تجربيات و چالش هاي روحيِ ما باشند؟ روزانه اين همه آدم، مثلِ آب خوردن، برخلافِ تعهد و قول و قرارشان عمل مي کنند. از کجا معلوم که اين آدم ها، تا هميشه به قولشان مبني بر رازداري، متعهد بمانند؟

موافقان مي گويند در اولين جلسه، درمانگر از اعضا که شاملِ خانم ها و آقايان به شکل توام هستند، قول مي گيرد که رازدار باشند و مسائل مطرح شده در گروه را حتي با خانواده خود درميان نگذارند اما خب، هيچ ضمانتي وجود ندارد.

مخالفان کنجکاوند بدانند آسيب ها و تبعاتِ منفيِ بعديِ اين گروه ها چگونه کنترل مي شود؟ مثلا وقتي خانمي در حضور چندين مرد، از شکستِ عاطفيِ اخير و خلاءهاي روحي اش حرف مي زند، چه ضمانتي است که آن آقايان، با علم به مسائل شخصي و خصوصي اين خانم، مزاحمش نشوند و آزارش ندهند؟

موافقان پاسخ مي دهند اگر درمانگر، حرفه اي و توانا و کاربلد باشد، مي تواند اين آسيب ها را کنترل کند!

موافقان مي گويند بايد خطر کرد. اين همه حساسيت مثل اين است که بگوييد: شکمِ فلان آدم را باز نکنيد و جراحي نکنيد، چون احتمالِ عفونت است...

مخالفان پاسخ مي دهند: خب بله. شايد واقعا صلاح نباشد شکمِ طرف را وسطِ خيابان باز کنيم؛ بلکه بايد در اتاق جراحي و در فضاي استريل، اقدام کرد.

موافقان مي گويند اين روش در بيشتر نقاط دنيا جواب داده است.

مخالفان معتقدند مبنا براي تشخيص مفيد بودن اين روش ديگر نقاط دنيا نيست و ما اقتضائات خودمان را داريم همان طور که در بسياري ديگر از موارد با آن ها فرق داريم. در کشوري غربي اگر يک زوج معروف مثلاً دو مجري سرشناس با هم دچار اختلاف شوند و طلاق بگيرند ممکن است بيانيه مشترکي بدهند، مدير برنامه هاي شان دلايل جدايي را به رسانه ها اطلاع بدهند و در نهايت هم کسي که مورد ظلم واقع شده يا هر دو طرف ماجرا بدون توجه به تبعات اجتماعي ماجرا، داستان زندگي شان را از زاويه خودش به رسانه ها بفروشد. اما در کشور ما هنوز چهره همسر و فرزند بسياري از آدم هاي معروف از جمله هنرمند، فوتباليست و نويسنده عمومي نشده است. اين تفاوت معنادار ريشه در يک مبناي متفاوت دارد. مبنايي که ما با آن زندگي مي کنيم کاملاً با مبناهاي آن ها متفاوت است. شايد گاهي ما در فهم اين مباني، دچار برداشت هاي غلط شويم اما نسخه اي که براي سعادت زندگي دنيوي و اخروي داريم به ما مي گويد حريم زندگي خود فرد، اطرافيانش و... محترم و حساس است.