پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حميدرضا ناسخ- بيش از 265هزار هکتاراز عرصه هاي طبيعي شهرستان خواف تحت پوشش اداره حفاظت محيط زيست اين شهرستان قرار دارد. شهرستان خواف علاوه بر پوشش گياهي متنوع از لحاظ جانوري نيز داراي گونه هاي منحصر به فردي از جمله آهو، جبير، قوچ و ميش، پلنگ، گرگ، کفتار، روباه، گربه شني و انواع پرندگان است که در اين ميان جبير يا همان غزال ايراني يکي از گونه هاي در معرض خطر است. تا پيش از اين زيستگاه آن در منطقه حفاظت شده «سيرخون» قرار داشته است و به دليل اين که خواف يکي از زيستگاه هاي اين گونه نادر بوده است در خرداد سال 1386 سايت پرورش و تکثير جبير در منطقه گردشگري سلامي احداث شد و در سال 1388 طي دوفاز با اعتباري بالغ بر 2ميليارد ريال به بهره‌برداري رسيد و براي شروع 3 رأس جبير از منطقه شکار ممنوع شيراحمد سبزوار به اين سايت انتقال يافت تا نسل اين حيوان تکثير يافته و منقرض نشود. سايت تکثير جبير در 35کيلومتري شهرستان خواف و 9 کيلومتر پس از شهر سلامي در مجاورت بند تاريخي سلامي قرار دارد.

براي تهيه گزارش از اين سايت با عباس طاهريان رئيس محيط زيست خواف همراه شديم و پس از عبور از روستاي سلامي 9 کيلومتر جاده خاکي تا سايت را طي کرديم. در مسير از روستاي قلعه نو عبور کرديم. در سمت راست جاده زمين هايي وجود داشت که پر از سنگلاخ بوده و به گفته رئيس محيط زيست اصلا در آن ها کشت و کار نمي شود. اين در حالي است که آب بند سلامي به وفور در دسترس است اما زمين مناسبي براي کشت نيست.

سايتي 45 هکتاري
دقايقي بعد به مرکز پرورش جبير رسيديم. در سمت چپ جاده فنس کشي ها محدوده سايت را نشان مي دهد. فنس هاي سفيد که محوطه اي به وسعت 22 هکتار را محصور کرده است. از دور چندين رأس جبير و قوچ و ميش به چشم مي خورد. جاده تا رسيدن ساختمان پايگاه از کنار همين فنس ها مي‌گذرد. خودرو که نزديک تر مي شود جبيرها رم کرده و پا به فرار مي گذارند. در حال فرار از آن ها عکس مي گيريم. اين حيوانات زيبا پس از طي مسافتي توقف کرده و دوباره به پشت سر خود و خودروي ما نگاه کرده و سپس ادامه فرار، تا جايي که ديگر فنس ها به آن ها اجازه برداشتن قدم هاي ديگر را نمي دهد. البته چند بچه آهو نيز در سايت ديده مي شوند که گويا با انسان ها انس گرفته اند و از جايشان تکان نمي خورند. به گفته رئيس محيط زيست خواف مساحت کل سايت 45 هکتار است که ساختماني کوچک نيز محل استقرار يک محيط بان و انبار آذوقه جبيرهاست. آب لازم براي جبيرها به وسيله تانکر از بند سلامي تأمين مي شود. البته در رو به روي ساختمان پايگاه، محيط بان خوش سليقه اقدام به کشت علوفه و درخت کرده است که همين باغ کوچک همچون نگيني در ميان دشت و تپه هاي کوچک مجاور سد مي درخشد. کلا اين منطقه، منطقه گردشگري سلامي محسوب مي شود و روزهاي جمعه انبوه مسافران و گردشگران را مي بيني که در اطراف بند و سايت مشغول تفريح و گشت و گذار هستند.

غزال ايراني

قوچ و ميش و کبک و تيهو و عقاب در کنار جبير
اگرچه ورود به داخل سايت يعني محوطه محل نگهداري «جبيرها» ممنوع است ولي از رئيس محيط زيست اجازه مي گيريم براي دقايقي هم که شده همراه محيط بان سايت به محل زندگي جبيرها سري بزنيم. حامد افرازي محيط باني اهل شهرستان مه ولات است، که مي گويد: در اين سايت 9 رأس جبير، 3 رأس آهو و 8 رأس هم قوچ و ميش کوهي زندگي مي کنند. جبيرها ابتدا 3رأس بوده اند که از منطقه شيراحمد به اين مکان انتقال يافته و اکنون نژادشان تکثير يافته است و قوچ و ميش ها نيز حيواناتي هستند که به دلايل مختلف از جمله بيماري در سايت تيمارداري و نگهداري مي شوند. در گوشه اي از سايت هم پرندگاني همچون کبک، تيهو و يک بهله عقاب طلايي که بالش شکسته است تيمارداري و نگهداري مي‌شوند. حامد افرازي که يک سال و نيم است در اين مرکز مشغول خدمت است از وظايف خود در اين زمينه مي گويد: از اين که بايد صبح و بعدازظهر در دو نوبت با فرغون يونجه براي جبيرها از انبار پايگاه انتقال دهد، همچنين براي کبک ها و تيهوها دانه بريزد و گوشت عقاب شکسته بال را تأمين کند و البته مواظب باشد که انسان يا حيوان درنده اي به محل زندگي جبيرها نزديک نشود. وظايف ديگر او هم عبارتند از: گشت در اطراف سايت، جلوگيري از چراي غيرمجاز دام ها، آبياري درختان و ... به عبارت ديگر وي همه کاره اين سايت است و لحظه اي نبايد از محيط اطراف خود غافل باشد. حامد از خاطرات خود مي گويد: از کمين گرگ ها در زمستان ها در اطراف فنس ها و اين که گرگ ها در پشت فنس ها حسرت شکار جبيرها و قوچ و ميش ها را مي کشند، قوچ و ميش هايي که او به آن ها عشق مي ورزد و روزي 30کيلو علوفه برايشان حمل مي کند. دو، سه بره آهوي کوچک اين مرکز آرام تر از بقيه قدم مي زنند و با حامد انس و الفت ديرينه اي دارند به گونه اي که هر کجا او مي رود اين حيوانات زيبا دنبالش مي کنند.

دريغ از امکانات
سايت پرورش جبير خواف با همه وسعتي که دارد و نقشي که در حفاظت ازگونه رو به انقراض جبير دارد، هنوز از برخي امکانات اوليه مثل آب و برق محروم است. آب شرب آن نيز به وسيله تانکر تأمين مي شود. رئيس محيط زيست خواف مي گويد: جلسات متعددي را با مسئولان به منظور تأمين برق اين منطقه که يک منطقه گردشگري هم هست، برگزار کرديم اما همواره مي گويند بودجه نداريم. حتي فرماندار دستور تأمين آب و برق اين مرکز و منطقه را داده است ولي مسئولان مربوطه همکاري نمي کنند و مي‌گويند هزينه هاي انتقال آب و برق را خودتان بدهيد تا ما عمليات اجرايي آن را بر عهده بگيريم. مشکلات ديگري نيز مرکز تکثير جبير دارد، مشکلاتي همچون نداشتن وسيله نقليه مناسب؛ موتورسيکلت هايي که سال هاست با نقص فني مواجه شده است و در گوشه انبار خاک خورده است و يا خودرويي که ديگر اصلا توان حرکت ندارد، علاوه بر اين رئيس محيط زيست مي گويد: ما در اين مرکز جبير بيمار داريم که لازم است براي مداواي آن، اين حيوان را بيهوش کنيم اما دريغ که حتي سلاح بيهوشي هم نداريم!

وقتي مشکلات چنين سايتي را که يک سرمايه عظيم است و از گونه هاي ارزشمند محافظت مي کند ،مرور مي کنم به محافظت از محيط زيست با اين امکانات اندک نااميدتر مي شوم و تنها اراده، همت و غيرت محيط بانان را عامل حفاظت از عرصه هاي اين آب و خاک مي دانم و سايت پرورش جبير سلامي را در حالي ترک مي کنم که در ذهن خود همواره اين سوال را مرور مي کنم که آيا منطقه گردشگري به اين زيبايي در کنار سايتي بي نظير براي پرورش جبير و در مجاورت بندي که 900 سال قدمت تاريخي دارد بايد فاقد امکانات اوليه زيرساختي باشد؟

آيا هنوز بايد چند کيلومتر راه آن خاکي باشد و انتقال آب و برق به آن با اما و اگرهاي فراوان رو به رو باشد؟

آيا در شهرستان کويري خواف نبايد چنين مناطقي را قدر دانست و هم به حفظ محيط زيست کمک کرد و هم موجب جذب گردشگر شد؟

بايد گفت: در مرکز سلامي «غزال ايراني» بدون امکانات و با عشق محيط باناني عاشق محيط زيست پرورش يافته و محافظت مي شوند و کمتر انساني طاقت استقامت در گرماي سوزان آفتاب دشت هاي خواف را دارد.

فعاليت 2 سايت پرورش جبير در استان
2 سايت پرورش و تکثير «جبير» در خراسان رضوي فعاليت دارند که يکي از اين سايت ها در هسته مرکزي پناهگاه حيات وحش شيراحمد سبزوار است و ديگري سايت پرورش تکثير جبير سلامي خواف. سايت سبزوار در سال 75 آغاز به کار کرد و وسعتي حدود 25 هکتار دارد. سايت پرورش جبير خواف نيز فعاليت خود را در سال 86 آغاز کرد و هر دو سايت هم اکنون با وجود کمبودها به پرورش و تکثير جبير ايراني مشغول اند.

رئيس محيط زيست خواف: جرايم شکار و صيد بازدارنده نيست
شهرستان مرزي و کويري خواف با بيش از 260 هکتار عرصه زيست محيطي از نظر غناي زيستي در سطح مطلوبي قرار دارد و نيازمند حفاظت مستمر است اما افسوس کمبود نيرو و امکانات، امکان حفاظت کامل تمام عرصه ها را فراهم نکرده است و شکارچيان و متخلفان از اين موضوع سوءاستفاده مي کنند و به شکار و صيد غيرمجاز مي پردازند که خود تهديدي براي محيط زيست جانوري اين شهرستان است.

در گفت و گو با عباس طاهريان رئيس اداره محيط زيست خواف به بررسي وضعيت زيست محيطي شهرستان خواف مي پردازيم.

س: در شهرستان خواف عرصه هاي زيست محيطي تحت حفاظت محيط زيست چقدر است؟

حدود 265 هزار هکتار است که 54 هزار هکتار در منطقه حفاظت شده سيرخون، 86 هزار هکتار در منطقه شکار ممنوع مرزي، 105 هزار هکتار در سه کوهک و 20 هزار هکتار هم در دو منطقه نخجير و حوض شازده، به عبارتي 21 درصد کل عرصه هاي شهرستان خواف تحت پوشش محيط زيست است.

س: مهم ترين مشکل شما در عرصه حفاظت از محيط زيست چيست؟

مهم ترين مشکل کمبود شديد نيرو است. البته امکانات نيز اندک است!

س: آمار دستگيري متخلفان صيد و شکار در شهرستان چقدر است؟

آمار ما در اين زمينه خيلي بالاست به عنوان مثال در يک سال حدود 40 ميليون تومان وصولي جريمه از متخلفان داشتيم که همه جريمه ها به حساب خزانه واريز مي‌شود.

س: بعد از کمبود نيرو و امکانات مهم ترين مسئله در مبارزه با متخلفان شکار و صيد چيست؟

مهم ترين موضوع اين است که جريمه ها به گونه اي نيست که بازدارنده باشد.

به عنوان مثال جريمه صيد يک آهو اگر 2 ميليون تومان هست، شکارچي ريسک مي کند و با خود مي گويد در طول سال اگر 10 راس آهو صيد کنم و يک بار هم که دستگير شوم و 2 ميليون تومان جريمه شوم اشکالي ندارد.

س: پس نظر شما آيا افزايش جريمه هاست؟

خير، به نظر من اگر جريمه ها را بردارند و در عوض متخلف را به 3 يا 6 ماه زندان محکوم کنند بازدارنده تر است. برخي قضات نيز توجيه نيستند و به عنوان مثال مي گويند براي شکار يک کبک توسط يک شکارچي نبايد فردي را به زحمت انداخت و زنداني کرد!

س: وضعيت تنوع زيستي در منطقه خواف چگونه است؟

اين شهرستان از لحاظ تنوع زيستي غني است و گونه هاي جانوري از قبيل کل و بز ، قوچ و ميش، گرگ، روباه، شغال، کفتار، پلنگ و انواع پرندگان شکاري و غيرشکاري وجود دارد.

س: گفته مي شود در اين شهرستان جبير يا همان غزال ايراني هم زندگي مي کند.

بله زيستگاه جبير در منطقه سيرخون بود ولي اکنون اين حيوان در معرض انقراض قرار گرفته است و ما در مرکز پرورش جبير سلامي اقدام به تکثير و نگهداري آن مي‌کنيم.

غزال ايراني1
مرثيه اي براي «غزال ايراني»
اگر چه غزال ها در فهرست قرمز سازمان بين المللي حفاظت از محيط زيست قرار گرفته اند اما نفس «غزال ايراني» سال هاست به شماره افتاده است. سال هاست که ديگر خبري از گله هاي غزال زيبا در دشت هاي ايران نيست و پناهگاه هايشان هر روز جولان چکمه شکارچيان دوپا شده است. در گذشته اگر دشمن طبيعي آهوان يوزها و گرگ ها بوده اند، اما امروزه گرگ هايي چابک تر که مجهز به سلاح و موتورسيکلت ها و خودروهاي تيزرو هستند، در کمين غزال ها ايستاده اند.

زندگي غزال ها در دشت هاي نسبتاً هموار سبب شده است تا زمينه شکار آن ها توسط انسان هايي که هر روز براي ضربه زدن به محيط زيست خود را مجهزتر مي کنند، فراهم شود، موتورسيکلت هاي CRM که به موتورهاي اماراتي مشهورند و خودروهاي جيپ و ساير خودروهاي تيزرو امروزه بلاي جان غزال ها شده اند، به راستي غزال ها مگر مي توانند حداکثر بيش از ۱۸۰ کيلومتر بدوند و فرار کنند؟ مگر آن ها با جثه نسبتاً کوچک شان بيشتر از ۲-۳ کيلومتر مي توانند از دست صيادان بي رحم فرار کنند و مگر گلوله هاي آتشين سلاح هاي پيشرفته امان شان مي دهد؟

همه جا هم فرياد وااسفاي مسئولان شنيده مي شود که اي واي غزال ايراني از دست رفت! اما به راستي نمي گويند که براي حفاظت از اين غزال چه کرده اند و کدام استانداردهاي بين المللي را در حفاظت از عرصه هاي محيط زيست طبيعي و جانوري رعايت کرده اند. چگونه مي توان يک شهرستاني که حدود ۳۰۰ هزار هکتار عرصه طبيعي نيازمند حفاظت دارد را با يک محيط بان محافظت کرد و به راستي با کدام امکانات و وسيله نقليه و با کدام حمايت مي توان به دفاع از محيط زيست و غزال ايراني پرداخت؟ چه بسيار محيط باناني که فداي حمايت از يک غزال شده اند و چه فراوانند حافظان محيط زيستي که دشت ها را با کمترين امکانات و با پاي پياده مي پيمايند تا اجازه ندهند تيري به سوي غزال ها شليک شود.

در شرايطي هم که امکانات موجود است اين امکانات فقط به شهرها و مراکز بزرگ اختصاص مي يابد و حتي خبري از آموزش هاي زيست محيطي در شهرهاي کوچک نيست، همان شهرهايي که عرصه هاي آنان زيستگاه يوز و غزال و قوچ و ميش است. فراموش نکنيم که انقراض غزال ايراني از همين شهرها و محيط هاي کوچک آغاز شده است. محيط هايي که با کمبود محيط بان و امکانات مواجه است. محيط هايي که حتي محيط بانان آن نيز آموزش هاي کافي نديده اند چه رسد به امکانات کافي و براي جلوگيري از انقراض نسل غزال ايراني چه بسا در همين شهرستان هاي کوچک مرکز نگهداري و پرورش احداث مي شود.

مراکزي که غزال و جبير در آن تيمارداري مي شوند اما دريغ از يک سلاح بيهوش کننده به منظور رام کردن غزال و درمان آن! دريغ از آموزش اصولي يک محيط بان به منظور نحوه تيمارداري و پرورش و تکثير غزال ها و متأسفانه آن چه در برخي از اين مراکز اتفاق مي افتد گاه ناگوار است و گاه هم فقط ثمره برخي تجارب تلخ و شيرين. به راستي که همه پژوهش ها نيز در مورد غزال ايراني به چند مرکز بزرگ بسنده مي شود و خبري از پژوهش علمي در مراکز شهرهاي کوچک نيست که بماند امکانات نيز در اين مراکز بيشتر قرون وسطايي است!

حمايت هاي قانوني هم همان گونه که گفته شد نه از محيط بان مي شود و نه برخورد قانوني با عامل تهديد کننده محيط زيست، چه بسا هم قانون ضعف دارد و هم مجري قانون. قانون ضعف دارد از اين نظر که نمي تواند بازدارنده باشد به عنوان مثال وقتي قانون جريمه صيد يک آهو را ۲ ميليون تومان تعيين کرده است و صياد در هر ۱۰ صيد ممکن است يک بار به دام افتاده و دستگير شود و ۲ ميليون تومان جريمه بدهد، آيا اين بازدارنده است؟ آيا جريمه قدرت ريسک پذيري صيادان را افزايش نمي دهد؟ به علاوه چه بسا مجريان قانوني که در برابر همين جرم و جريمه نيز مماشات مي کنند و معتقدند نبايد زندگي انساني را براي بقاي يک حيوان سخت کرد. از اين که بگذريم هنوز هم انواع و اقسام سلاح مجاز و غيرمجاز در اختيار شکارچيان قرار دارد و چه بسيارند شکارچياني که حتي به غزال باردار هم رحمي نمي کنند، آيا بايد همواره بي رويه اعطاي مجوز حمل سلاح را به هر کس داد؟ آيا نبايد برخورد جدي با کساني که با موتورسيکلت تيزرو و اتومبيل آهو را تعقيب کرده تا حيوان خسته شده، طحالش پاره شود تا او را صيد کنند، صورت گيرد؟ به راستي چرا زندان جايگزين جريمه هاي نقدي نمي شود؟ بايد برخي شکارچيان بي مروت را زنداني کرد تا غزال ها از دست شان در امان باشند. بايد قانون را براي حفاظت از غزال ها و يوزها و پلنگ ها تغيير داد وگرنه نسل هاي آينده بايد غزال ايراني را در فيلم ها ببينند و در داستان ها از سرنوشتش بخوانند.

«جبير» چگونه حيواني است؟
بهنام-«جبير»که به آن غزال ايراني هم گفته مي شود در دشت هاي بزرگ و استپي کشور زندگي مي کند و پراکندگي آن حدفاصل بين رشته کوه هاي البرز و زاگرس تا مرز افغانستان و پاکستان را در بر مي گيرد. جبير جثه اي کوچک تر از آهو دارد و دست و پاي آن نسبت به آهو ظريف تر است. طول بدن جبير به يک متر و وزن آن به 25کيلوگرم مي رسد. موهاي بدن آن کوتاه و به رنگ مايل به قرمز و قسمت زير بدنش سفيد است.

جبيرها بر خلاف آهوها در نوع ماده داراي شاخ هستند و نوع ماده آن شاخ هاي نازک و بلندي دارند اما آهوهاي ماده شاخ ندارند. شاخ جبير نر کوتاه تر بوده و طول آن به حداکثر 35سانتي متر مي رسد و نوک شاخ نيز به طرف جلو کشيده شده است. جبيرها برخلاف آهوها در تپه هاي نسبتا کم ارتفاع، زمين هاي غيرمسطح و بوته زارهاي مناطق گرم و خشک زندگي مي کنند.

اين حيوان برخلاف آهوها در گله هاي بزرگ زندگي نمي کند بلکه به گونه اي انفرادي و يا در گله هاي کوچک زندگي مي کند به گونه اي که حداکثر تعداد يک گله به 10 تا 15 رأس مي رسد.جبيرها به لحاظ جثه اي که دارند جانوران چابکي هستند و به شدت انسان گريز هستند. جبير در موقع احساس خطر حداکثر مي تواند تا 80 کيلومتر بدود. غذاي اين حيوان نيز علوفه و سر شاخه هاي درختان و بوته هاست. در سال هاي اخير جمعيت اين گونه به دليل خشکسالي هاي پي در پي و شکار بي رويه انسان ها در معرض انقراض قرار گرفته است و ديگر خبري از گله هاي جبير در مناطق مختلف نيست. شکارچيان غيرمجاز با سلاح هاي شکاري به شکار اين حيوان پرداخته و يا به وسيله موتورسيکلت هاي تيزرو و خودرو شبانه آن ها را در دشت ها تعقيب و به صورت زنده گيري شکار مي کنند. اين حيوان به دليل جثه کوچک خود نيز حداکثر 3 يا 4 دقيقه قدرت مقاومت در برابر تعقيب شکارچيان سوار بر خودرو و موتورسيکلت را دارد و پس از آن بسيار خسته مي شود و از رفتن مي ايستد به گونه اي که در اغلب اين نوع شکار طحال حيوان پاره مي شود و جبير پس از يک يا چند روز از شکار به دليل خون ريزي داخلي مي ميرد.