پايگاه خبري تحليلي «پارس»- عليرضا کافي- تا چشم کار مي کند، پيش رويت جاده است و خطوط مقطع سفيد رنگي که گويي انتهايي برايش متصور نيست. تمام حواست را به کار بسته اي تا سرعت خودرويت در اين ماراتن فرساينده از 120کيلومتر در ساعت تجاوز نکند.به ناگاه شيب آزادراه زياد مي شود و اين عقربه کيلومتر شمار است که ناخواسته خودش را به جلو مي کشاند، صداي بوق اخطار که بلند مي شود بي اختيار پا را از روي گاز برمي داري تا عقربه سرکش به سرجايش بازگردد.پيچ ملايمي را رد مي کني اما هنوز نفس عميقي که کشيده اي از ريه هايت بيرون نرفته که مردي سفيد پوش تابلو به دست به ميانه آزاد راه مي دود.تکان دست هايش يک پيام بيشتر ندارد و آن گرفتار شدن در دام کمين پليس است. هرچه نزديک تر مي شوي حرکات دست پليس تندتر مي شود. چاره اي نيست بايد بي محابا و بدون توجه به آموخته هايت به ناگهان خط سير خودرو را تغيير دهي و در منتهي اليه سمت راست جاده توقف کني.اضطراب تمام وجودت را فرا مي گيرد، بي توجه به سمت راست خودرو را به شانه خاکي مي کشاني. سرعت آن قدر بالاست که خودرو 40يا 50متر دور تر از گشت پليس متوقف مي شود. مامور قانون بي حرکت ايستاده و اين جاست که بايد دومين تخلفت را هم مرتکب شوي. فاصله موجود تا گشت پليس را دنده عقب مي روي وقتي با برگه جريمه 100هزار توماني پشت فرمان مي نشيني به هيچ چيز فکر نمي کني به جز خشمي که تمام وجودت را فراگرفته.با اطمينان از اين که تا کيلومترها جلوتر ديگر خبري از گشت پليس نيست برخلاف چند دقيقه قبل با سرعت هرچه تمام مسير جاده را در پيش مي گيري. اين يک ماجراي واقعي از هزاران اتفاقي است که هر روز در جاده ها و آزادراه هاي کشورمان رخ مي دهد.پليسي که نظارت و راهنمايي اش را با گسترانيدن کمين در جاده ها در آميخته و راننده اي خشمگين که پس از عبور از کنار گشت پليس بيش از پيش پا برپدال گاز مي فشارد و جان و مال خود و ديگران را به خطر مي اندازد.

دوربين هاي ثابت يا مترسک جاده ها
ساعت حدود ۱۰ صبح است و ترافيک رواني در آزاد راه تهران - قم جريان دارد.دوربين هاي ثابت کنترل سرعت هر چند کيلومتر خودنمايي مي کنند.دوربين هايي که به قول راننده هاي اين مسير کارنمي کنند و تنها نقش مترسک جاده را بازي مي کنند. به همين دليل هم گشت هاي پليس راه در برخي نقاط آزاد راه که امکان ديده شدنشان توسط راننده ها وجود ندارد کمين مي کنند و با دوربين هاي کنترل سرعت از رانندگان متخلف مچ گيري مي کنند.بعد از منطقه علي آباد جاده شيب ناگهاني به خود مي گيرد و راننده هاي قديمي مي دانند که بايد در گذر از اين شيب احتياط کنند و هر لحظه انتظار دوربين کاشته پليس در حاشيه جاده را داشته باشند. اما راننده هاي گذري اغلب اسير اين کمين مي شوند و آن جاست که يابايد راهي پارکينگ شوند يا با گذشت افسر مربوطه قبض جريمه اي دريافت کنند و ادامه مسير دهند. سرمست از اين که تابلوي ايست پليس براي من به تقلا نيفتاده از کنار گشتي پليس رد مي شوم و کمي جلوتر توقف مي کنم. اکيپ ۳ نفره اي مشغول کنترل سرعت خودروهاي عبوري در آزادراه هستند و رانندگان متخلف تا به خود مي آيند با افسري در ميانه جاده روبه رو مي شوند که با فرمان ايست از آن ها مي خواهد در کنار جاده توقف کنند.

کمين پليس و اعمال قانون پرخطر
يکي از راننده ها که مردي ميان سال است مي گويد اين کار شما که ناگهان به وسط جاده مي آييد و تابلو تکان مي دهيد از ۱۰ کيلومتر در ساعت تجاوز من از سرعت مجاز خطرناک تر است.آخر اين چه کاري است که انجام مي دهيد.اگر مي خواهيد اعمال قانون کنيد راه هاي بهتري هم وجود دارد.باورتان نمي شود چهار ستون بدنم مي لرزيد وقتي با آن سرعت مجبور به توقف در کنار جاده شدم.برگه جريمه اش را که مي گيرد به سراغش مي روم. با عصبانيت مي گويد: آقا من اصلا اهل سرعت رفتن نيستم.مگر من چند تا چشم دارم که هرلحظه هم عقربه کيلومتر شمار را نگاه کنم هم جاده را. هرچقدر مي گويم ماشين در شيب سرعت گرفت بازهم گوش نمي دهند. مرد جواني هم که گويا بايد خودرواش به پارکينگ برود به جمع مان اضافه مي شود و مي گويد:من اصلا با جريمه مشکلي ندارم.تخلف کرده ام تاوانش را هم پرداخت مي کنم اما سوال من اين است که چرا بي محابا به وسط آزادراه مي پرند و مچ مي گيرند؟ مگر ما جنايتکار يا سارقيم؟

اگر قرار است پليس اين گونه مچ گيري کند پس اين همه دوربين کنترل سرعت که در طول مسير نصب کرده اند براي چيست؟ به نظرم هدفشان تامين امنيت و راهنمايي راننده ها نيست بلکه مي خواهند برگه هاي جريمه و ظرفيت پارکينگ هايشان را پر کنند. فرآيند کمين و شکار همچنان ادامه دارد،راننده هاي بي خبر از همه جا به ناگهان با دستور توقف مي ايستند و داستان برايشان تکرار مي شود. ماموري که پشت دوربين ايستاده است مي گويد شما اين جا کاري داري؟ درجوابش مي گويم با راننده ها صحبت مي کنم. راستي شما چرا بعد از يک شيب تند و درست درجايي که توسط راننده ها قابل تشخيص نيستيد مي ايستيد؟فکر نمي کنيد کارتان نوعي بي اخلاقي است.گويي از صحبت هايم عصباني شده باشد مي گويد:راننده خوب و قانونمدار همه جا بايد قانون را رعايت کند.

هدف پليس از کمين مچ گيري نيست
ما هم قصد مچ گيري نداريم هرجاکه خطر بيشتري راننده ها و خودروها را تهديد کند همان جا مستقر مي شويم. هنوز حرف هايش تمام نشده که فرياد مي زند سمند سفيد را بگير. چند ثانيه بعد افسر جوان دوباره خود را به ميانه جاده مي رساند و داستان تکرار مي شود.

در راه برگشت به تهران بازهم گشتي ديگري در نقطه اي کور مستقر شده و راننده هاي متخلف را بي خبر از همه جا به دام مي اندازد. آن هم بي توجه به خطري که اين دستور به ايست ناگهاني آن ها را تهديد مي کند. اين بار نوبت خانم راننده اي است که به دليل تخطي از سرعت متوقف شده است.چانه زني ها ادامه دارد و بالاخره مي تواند با دريافت برگه جريمه راهش را ادامه دهد. زير لب غر و لند مي کند و مي گويد اعصاب آدم را خرد مي کنند، اما اين کارشان يک حسن دارد و آن هم اين است که مطمئن هستم تا چند کيلومتر جلوتر خبري از گشت و پليس نيست، آن قدر گاز مي دهم تا حرصم خالي شود!!

در ادامه راه تمام اتفاقات را مرور مي کنم، اين که اعمال قانون کاري صحيح است اما کمين کردن و مچ گيري اگر خلاف قانون نباشد حداقل غير اخلاقي است و نه تنها باعث کاهش تخلفات و تصادفات نمي شود بلکه با عبور از کمين گاه هاي پليس اين پيام به ذهن رانندگان متخلف متبادر مي شود که از اين جا تا چند کيلومتر جلو تر تخلف آزاد است و البته در نتيجه اش حادثه اي در انتظار! آيا به راستي برخوردهايي از اين قبيل مي تواند فرهنگ صحيح راندن را در بين رانندگان نهادينه کند يا برخوردي است گذرا با اثر وضعي نه چندان مطلوب...