دو برادر بزرگتر داشتم. اول مهر لباس ها و کیف مدرسه بعد از دو دست گشتن اگر خیلی وصله پینه نشده و قابل پوشیده شدن بود تحویل ما میشد. اما اول مهر همیشه کفش نو داشتیم چون کفش ها (کفشهای برزنتی اسبک دار) معمولا بیشتر از یکماه دوام نمی آوردند و پاره میشدند و بعد از چندبار وصله کاری دیگر به برادر کوچکتر وصال نمی داد. الغرض اگرچه اول مهر یا روز اول عید کم پیش می آمد لباس نو داشته باشیم ولی حتما کفش نو داشتیم و وقتی به پا می کردیم قبل از اینکه از خانه بیرون برویم با مقداری گرد و خاک کثیف می کردیم تا خجالت نکشیم و انگشت نمای بچه هایی که کفش نو هم نداشتند نباشیم و دلشان را نسوزانیم.

اما امروزه مردم به خاطر نیازهای زیستی-اقتصادی-کارکردی شان مصرف نمی کنند بلکه مصرف می کنند تا بواسطه آن از دیگران تمایز و تشخص و هویت یابند و چون در این تشخص جویی رقابت می کنند برد با ثروتمندان است ولی طبقات متوسط و پایین هم مجبورند در رقابت نا نوشته ای با طبقات بالا در اجتماعی و مدرن ماندن کالاها را بدون خراب شدن دور بریزند و کالاهای نو تر جایگزینشان کنند و...

دهه 60 صرفا یک نوستالژی برای خاطره بازی نیست بلکه جامعه ای متمایز بود که برغم دهه ها تلاش پهلوی ها و روشنفکران وابسته برای مدرن کردن و مصرفی کردن ایران به اصالت خود بازگشته بود و مقاومت می کرد و ازین رو قابل مطالعه و بازتولید است.