به گزارش پارس به نقل از ایسنا، در متن این گزارش می خوانیم: « چرا آمریکا در افغانستان وارد جنگ شد؟ من بر این موضوع واقفم که ما تظاهر می کنیم در جنگ افغانستان موفق شده ایم اما در واقع باید توجه داشت که واقعیت بسیار شرم آور است و از شکست حکایت می کند. در حال حاضر، دلایل شکست ما توسط افرادی نظیر" ولی نصر" و" سارا چایز" مورد بررسی قرار می گیرد. هر دوی این افراد نکات قابل توجهی را درباره روابط افغانستان و پاکستان مطرح می سازند. با این حال، من بر این باورم که هر دوی آنها مسائل اساسی را که مبنای ناکامی تلاش های آمریکا و ناتو را تشکیل می دهد، مد نظر قرار نمی دهند. این مساله به ویژه با توجه به وضعیت کنونی شبه نظامیان در عراق قابل بررسی است. مشکل اساسی در جنگ افغانستان مربوط به ساختارها بود: اهداف آمریکا در افغانستان بدون در اختیار داشتن منابع لازم قابل تحقق نبود اما در واقع مشکل دیگر عدم وجود تعهد بود. به بیان دیگر، پیروزی در جنگ به اندازه تلاشی که برای آن لازم بود نمی ارزید.

نخست این که دستیابی به پیروزی معنادار در افغانستان مستلزم اعزام نیروهای بیشتر به این کشور خاورمیانه بود. پیروزی در جنگ افغانستان به معنای شکست دادن اعضای طالبان و ایجاد دولتی کارآمد در کابل تعریف شده است. تعداد نیروهای خارجی مستقر در افغانستان هیچ گاه به نسبت مناسب در مقایسه با جمعیت این کشور نرسید و نقص مربوط به تعداد نیروها همواره در پی اختلافات موجود در منطقه دو چندان می شد. از جمله عوامل دیگری که در عملکرد نیروهای مستقر در افغانستان تاثیر می گذاشت وضعیت جغرافیایی، زیرساخت ها ضعیف و مناطق مرزی ناامن بود.

نکته دوم این که دستیابی به پیروزی در افغانستان بعید به نظر می رسد زیرا پاکستان همچنان به حمایت از طالبان ادامه می داد و خاک این کشور قلمروی مناسبی برای فعالیت های این گروه شبه نظامی به شمار می رفت. زمانی که اعضای طالبان تحت فشار قرار می گرفتند، همواره می توانستند به پاکستان بروند و خود را برای نبردی دیگر در روزی دیگر آماده سازند. با این حال واشنگتن هرگز هیچ تمایلی برای اعمال نفوذ در راستای قطع حمایت پاکستان از طالبان نداشت و هم اکنون نیز این مساله به طور کامل مشخص نیست که واشنگتن بتواند بدون اینکه در پاکستان وارد جنگ شود اعضای طالبان را در این کشور ریشه کن کند.

نکته سوم این است که آمریکا نتوانست کرزای را وادار به اعمال اصلاحات در دولت کابل کند و علت این مساله این بود که کرزای تنها فردی بود که برگ برنده را در عرصه سیاسی افغانستان در دست داشت و خود از این مساله به خوبی آگاه بود. تا زمانی که آمریکا و ناتو مایل بودند بر کل افغانستان حکومت داشته باشند واشنگتن مجبور بود با کرزای به رغم خطاهای فاحشش همکاری داشته باشد. اما باید توجه داشت که پیروزی در مقابله با شبه نظامیان مستلزم داشتن شرکای محلی مشروع و موثر است؛ چیزی که آمریکا از داشتن آن چندان بهره ای نبرد.

به طور خلاصه می توان گفت آمریکا محکوم به شکست در جنگ افغانستان است زیرا با آمادگی کامل وارد زمین بازی نشد. در واقع تمامی تلاش های که از سوی آمریکا به کار بسته شد چیزی نبود جز یک اشتباه بزرگ. به محض آن که حکومت طالبان برچیده شد اولویت اصلی آمریکا همچنان تضعیف القاعده بود. این هدف فاصله زیادی با تلاش ها برای ارتقای افغانستان داشت و در نهایت می توان گفت اهمیت افغانستان برای آمریکا به اندازه ای نبود که به کار بستن تلاش بیشتر را توجیه کند.

به هر روی، تبیین من این نیست که سربازان و فرماندهان خارجی مستقر در افغانستان جان فشانی نکردند و یا نیروهای افغان از انجام مسئولیت های خود دریغ کردند. من بر این اعتقادم که اگر جنگ یک اولویت استراتژیک واقعی می بود ما باید به گونه ای دیگر وارد عمل می شدیم. ما نباید جان سربازان، فرماندهان و غیرنظامیان را تا این اندازه به خطر می انداختیم.

با توجه به عدم تطابق در منافع، اهداف و منابع پیروزی در میدان جنگ افغانستان برای آمریکا ابلهانه بود و این مساله را در واقع می توان علت اصلی به طول انجامیدن جنگ افغانستان تا این حد در نظر گرفت؛ جنگی که پایان آن برای واشنگتن رضایت بخش نبوده است. »