پارس به نقل از  همشهری جوان:   « چون روح بهاران آید از اقصای شهر، مردها جوشد زا خاک، آنسان که از باران گیاه» (شفیعی کدکنی)

آفتاب که از کوه بالا می آمد، ابتدا فقط کاخ شاه را روشن می کرد. هفته دقیقه طول می کشیدتا بقیه محوطه هم روشن شود. در این هفت دقیقه مهمان ها در سکوت به کاخ شاه ایران زمین خیره می شدند که تک و تنها می درخشید. بعد که آفتاب بالا می آمد، صدای شیپورها بلند می شد، مهمان ها به سمت کاخ می آمدند و داریوش کبیر بر تختش می نشست. و این شروع مراسم نوروز سال ۵۳۱ قبل از میلاد بود.

داریوش، سومین و بزرگترین شاه هخامنشی، پس از متحد کردن ایران و گسترش مرزهای آن، دستور ساخت مجموعه کاخ های تخت جمشید را داد. ساخت کامل مجموعه تخت جمشید ۵۱ سال طول کشید و در مان شاهان بعدی هم ادامه یافت اما کاخ داریوش زودتر از بقیه ساخته شد.  

تمام نوروزهای نوستالژیک ما

کاخی که بر دیواره پلکانش، نقش هایی از ۲۳ قوم مختلف و هدایایی که آنهاب رای مراسم نوروز می آوردند نقش شده است. این، قدیمی ترین سندی است که از نحوه اجرای مراسم نوروز به دست ما رسیده است. جشنی که صفت « باستانی» واقعا برازنده اش است و در این همه سال، همواره به کم و زیاد برگزار شده است و در همه حال، نماد هویت جمعی یک ملت بوده است. در « تاریخ سیستان» داستان مردی آمده که دم عید همان سال هایی که مردم ایران به دست عمال خلیفه اموی غارت می شدند، دوره می گشته و برای مردم از قتل و غارت ها می گفته و اشک مردم را درمی آورده و بعد چنگ برمی گرفته و می گفته « ابا تیمار، اندکی شادی باید» و مژده آمدن نوروز را می داده.

در سنت ایران باستان، وقوع همه اتفاقات تاریخ مصادف با نوروز بوده؛ آغاز آفرینش، غلبه کاوه آهنگر بر ضحاک ماردوش، تولد سیاوش فرخنده، به تخت نشستن کیخسرو و نجات ایران از دشمنی افراسیاب… و به دنیا آمدن زرتشت همه در روز نوروز اتفاق افتاده اند. بعد از اسلام، این مناسبت با استقبال ائمه (ع) مواجه شد و تقویت هم شد.  

چنان که در خبر است که مولای ما (ع) به ایرانیان مداین که برای حضرتش شیرینی سمنو برده بودند و از رسموم نوروزی گفته بودند، فرمود: « یا لیتنا کل یومنا نیروز» (کاهش هر روز جشن نوروز بود) . همزانی واقعه غدیر خم ۱۱ هجری قمری با نوروز سال ۱۰ هجری شمسی هم به اعتبار این عید افزودو جشن نوروز، چنان جایگاهی پیدا کرد که جزو مراسم رسمی دربار اموی و عباسی هم شد. (در کتب تواریخ آمده که عمر بن عبدالعزیز که خلیفه ای زاهد بود، جزو دستوراتی که برای کاستن از ریخت و پاش های دربار داد، دستوراتی هم برای مراسم نوروز داد. ) چنین شد که دانشمندان بزرگی نظیر خیام رسالاتی درباره اهمیت یا أداب و احکام نوروز نوشتند و شاعران بزرگ برایش شعرها سرودند. (شاید هیچ بهاریه ای بهتر از این تک بیت خواجه نباشد: « به عزم تو به سحر گفتم استخاره کنم/ بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم؟ ! » )

تمام نوروزهای نوستالژیک ما

اما خاطره نوروز فقط همین تصویرهای تاریخی و باستانی نیست. نوروز، خاطره پیروزی بر استبداد محمد علی شاه است و ستارخان و باقرخان در عیدش وارد تهران شدند (۱۲۸۹) . نوروز، خاطره سالی است که مدرس در جلسه ۲ فروردین ۱۳۰۳ سیلی خورد، اما با همان یک سیلی جلوی رضاخان را گرفت و نگذاشت طرح جمهوری اش را پیش ببرد. نوروز، قطار در ایران حرکت کرد (۱۳۱۸) ، اولین سالی که کوپن ارزاق توزیع شد (۱۳۲۱) ، اولین سالی که ایرانی ها با پیکان به تعطیلات رفتند (۱۳۴۷) . نوروز خاطره سالی است که ایرانی ها قطع کردن دست استعمار انگجیس از صنعت نفت را جشن گرفتند (۱۳۳۰) ، خاطره سالی است که به حوزه قم حمله شد (۱۳۴۲ یا آن سالی که پرویز ثابتی (که امسال در کتاب خاطراتش مدعی شد در ساواک شکنجه ای در کار نبوده) بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و ضمن اعلام اعدام جوانانی که به جنگل سیاهکل رفته بودند، وعده داغ و درفش به مبارزین داد (۱۳۵۰) . خاطره سالی که مردم یزد چهلم شهدای تبریز را گرفتند (۱۳۵۷) و خاطره سالی که دیگ رهیچ شاهی نبود و سرود « فردا که بهار آید» عینیت پیدا کرده بود (۱۳۵۸) . نوروز خاطتره همه اتفاقات بزرگ این سرزمین است. نسل ما هم از این دست خاطرات کم ندارد. در دو صفحه بعدی خاطره های نوروزی نسل مان را مرور کرده ایم. آشناترین تصویرهایی که از عیدهای خاص توی سر همه ما هست.

نوروز ۱۳۶۷

عید با صدای آژیر

شاید این قدیمی ترین خاطره متفاوت نسل من از عید باشد؛ عیدی که تصویر جوانه های برگ ها و شکوفه های گل هایش، از پشت ضربدر دیده می شد.  

بمباران و آژیر قرمز سابقه داشت اما موشک باران از یک هفته مانده به عید شروع شده بود. آنهایی که رفته بودند هیچ اما آنهایی که توی شهرهای بزرگ مانده بودند، توی سفره هفت سینشان یک رادیوی ترانزیستوری کوچک هم باید می گذاشتند تا اگر برق ها قطع شد، از قرمزی یا سفیدی وضعیت بی خبر نمانند. خیلی ها اتاق مهمان را به زیر زمین منتقل کرده بودند یا کنار ایوان و بالکن گونی های پر از شن چیده بودند که تا سقف می رفت. جنگ به شهر آمده بود و اتفاق خیلی ها از کسی که یادشان نمی آمد ولی حتما آدم مطلعی بود شنیده بودند که صدام وعده کرده است لحظه سال تحویل موشک بزند و عید را خراب کند.  

عید اما کار خودش را می کرد. بوی خاصش همراه با سبزه و ماهی قرمز خودش را تا پشت همان شیشه هایی که با نوار چسب قهوه ای رویشان ضربدر زده بودیم رسانده بود به نشانه جدی نگرفتن صدام، به نشانه زندگی. این قدیمی ترین خاطره جمعی نسل ما از قدرت عید است.



نوروز ۱۳۷۴

عید خاکستری

خانواده امام (ره) اطلاعیه داده بودندو از مردم خواسته بودند که مراسم عزا را تمام کنند. واقعا عزادار بودن مردم، آن قیافه نجیب، آن درگذشت ناگهانی و آن همه خاطره ای که آن مرد به تنهایی همه شان را نمایندگی می کرد. تصویری که از سید احمد خمینی (یا آنطور که مردام صدایش می زدند: « احمد آقا» ) در یادها مانده، شخصیتی است که همواره در کنار امام (ره) بود، رابطه نزدیکش با رهبر مملکت، هیچ امتیاز ویژه ای برایش نداشت و بعد از رحت امام (ره) هم آنقدر گریه کرد که چشم هایش ضعیف شد و عینک به صورت می زد.

تمام نوروزهای نوستالژیک ما


احمد آقا صفات برجسته زیادی داشت. صمیمی و مهربان و متواضع بود. شباهتی به سایر آقازاده ها نداشت، از موقعیتش سوء استفاده نکرده بود، در تمام سال های بعد از انقلاب هیچ مسوولیتی نداشت، و به قول پدرش « خدمتگزار ملت» بود. اما چیزی که عید ۷۴ را خراب کرد، فقط اینها نبود. او یادگار یک شخص عزیز، عزیزترین کس یک دهه از تاریخ هم بود؛ یادگار امام (ره) . از وقتی امام (ره) رفته بود، وجود او زنده ترین خاطره ای بود که ما را وصل می کرد به یاد امام (ره) و آن روزهایی که ۴۰ میلیون نفر فریاد می زدند: « روح منی خمینی. » آن روزهایی که پیر قوم روی صندلی سفیدش در جماران با صدای آرامش می گفت: « چوان ها نگذارید جبهه ها خالی بشود، بروید… » و روز بعدش، یکباره کوچه ها از جوان ها خلوت می شد.




نوروز ۱۳۷۷

مثل یک فیلم مهرجویی

تمام نوروزهای نوستالژیک ما


ماجرای دادگاه های کرباسچی و همکارانش که با پخش تلویزیونی همراه شد، از اسفند ۷۶ و با دستگیری های متعدد شروع شده بود و با دستگیری خود کرباسچی بلافاصله بعد از پایان تعطیلات عید هم ادامه پیدا کرد. یکی از تصاویر خاص عید، بحث های سیاسی حین آجیل شکستن در نوروز ۷۷ بود. عصبانیت ها و رگ گردنی شدن هایی که با دیده بوسی ها و تبریک گفتن های مکرر قطع و وصل می شد. تصویری کاملا مناسب برای تبدیل شدن به یک سکانس فوق العاده در فیلمی از داریوش مهرجویی (یا شاید هم رضا عطاران) .



نوروز ۱۳۷۲

طنز نو، روزگار نو

کنار آن همه تحلیل هایی که از اتفاقات میانه دهه ۷۰ و تاثیرش در فضای سیاسی و اجتماعی انجام می شود، جا دارد یادی هم بکنیم از جنگ های طنزی که از عید ۷۲ شروع شد و بعدا با « ساعت خوش» ادامه پیدا کرد. این جنگ هم سنت برنامه های عیدانه تلویزیون را به هم زد و هم آغاز آشنایی ما با گروهی از اسم های آشنا شد: مهران مدیری، مهران غفوریان، جواد رضویان، یوسف صیادی، سعید آقاخانی، رضا شفیعی جم، رضا عطاران و… تا قبل از این، تنها برنامه ثابت تلویزیون در عیدها، پخش « رابین هود» والت دیزنی بود در روز ۱۳ اما این برنامه و ادامه هایش در سال خوش (۷۴) و نوروز ۷۵ و ۷۶، هم سر و شکل برنامه های عیدانه را عوض کرد و هم سنتی را در طنز تلویزیونی شروع کرد که بیشتر از یک دهه با آن خندیدیم.  

سنتی که از تکیه کلام سازی و تکرار می آمد. توی همین ساعت خوش یک آیتمی بود که خوانندگان تلویزیونی آن سال ها را با ژست و اداهای مکش مرگشان دست می انداختند: « همه جا تازه شده / همه جا سبز شده / گوگوری مگوری شده» زمانی توی استادیوم تماشاچی ها همین اصطلاح را دست می گرفتند و مثلا استقلالی ها دسته جمعی می خواندند: « عابدزاده چی شده؟ گوگوری مگوری شده! »



نوروز ۱۳۸۲

عید پای تلویزیون

تاریخش را همه از حفظ داریم. شب بیستم شهریور ۸۰ (که به تاریخ میلادی اش معروف شد: ۱۱ سپتامبر) ، وقتی که بی خبر تلویزیون را روشنکردیم و با صحنه هایی اکشن مواجه شدیم. ساختمان های بلند در آتش می سوخت، کسانی از ترس خودشان را از آن ارتفاع به زمین پرت می کردندو بعد کل ساختمان فرو می ریخت. قاعدتا این تصاویر می بایست برای یک فیلم سینمایی باشد اما عجیب اینکه در اخبار پخ شمی شد. ماجرای حمله به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی، آمریکا را در وضعیت جنگی قرار داد. جورج دبلیو بوش که می گفتنددر زمان حمله سرگرم بازدید از یک مدرسه بوده (آن عکس را یادتان هست که بوش کتاب درسی بچه ها را سر و ته گرفته بود؟ ) ، فرمان جنگ صادر کرد، برای خودش « محور جهانی شرارت» معرفی کرد و به افغانستان لشگر کشید. مقصد بعدی جنگ، همسایه غربی ما بود.



دو روز مانده به عید ۸۲، جنگی که از ماه ها قبل منتظرش بودیم، شروع شد. بهانه جنگ این بود که رژیم صدام تسلیحات کشتار جمعی غیرمتعارف در اختیار دارد و این، لابد برای صلح جهانی مخاطره آمیز بود. این بار هم باز پای تلویزیون در میان بود. جنگ عراق یا آنطور که غربی ها می گویند « جنگ خلیج فارس دوم» ، اولین جنگی بود که به صورت زنده از گیرنده های تلویزیونی قابل مشاهده بود و همین، خاطره این جنگ را متفاوت کرد. شبکه خبری CNN با پنتاگون قراردادی بسته بود و حق پخش زنده تصاویر این جنگ را خریده بود.

برنامه عید ۸۲ ما اینطوری بود: تلویزیون موشکی که از عرصه ناوهای آمریکایی شلیک می شد را نشان می داد، بعد مسیر حرکتش را روی نقشه می دیدیم و کمی بعدتر، تصاویر ماهواره ای نقطه اصابت موشک را تماشا می کردیم.

یکی از خاطرات این جنگ و این عید، تکذیب هایی بود که سعید الصحاف، وزیر اطلاع رسانی عراق می کرد. ما به چشم خودمان می دیدیم که موشک خورد و همه چیز پودر شد رفت هوا اما سعید الصحاف می گفت همه چیز دروغ است. عاقبت وقتی آمریکایی ها وارد کاخ های صدام در بغداد شدند، صحاف و صدام با هم فرار کردند. شش ماه بعد، صدام با مو و ریشی آشفته در مخفیگاهی در شمال عراق پیدا و اعدام شد.  



نوروز ۱۳۸۳

گلپونه های وحشی دشت امیدم

با وجود تجربه آن همه نوروز در جنگ، این یکی نوروز از همه غمگین تر بود. هنوز شش ماه از زلزله ویرانگر بم نگذشته بود که عمو نوروز بی خبر از همه جا سر رسید و داغ خانواده های ۳۵ هزار قربانی زلزله را تازه کرد.



بامداد روز جمعه ۵ دی ۸۲، ایران با این خبر از خواب بیدار شده بود: « زمین لرزه شهرستان بم را تکان داد. » اول همه دعا می کردندکه ماجرا جدی نباشد و خسارت ها کم اما در همان چند ساعت اول مشخص شد که آنچه بر بم گذشته، هرگز از یادمان نخواهد رفت. شهر زیبایی که به پرتقال شیرینش می شناختیم، یکباره طعم خرمای عزا گرفت. (آن عکس جایزه برده را که یک پدر دو تا پسر دوقلویش را توی بغلش گرفته بود، یادتان هست؟ ) خیلی از ورزشکارها، هنرمندها و چهره ها رفتند بم تا تسلی خاطر بازماندگان شوند اما هیچ کدام از اینها نتوانست نگاهمان را از جای خالی آن ارگ باشکوه و ساکنانش پرت کند. حتی توی نوروز بعدی اش هم تلویزیون بلافاصله بعد از پیام نوروزی، آن آواز ایرج بسطامی را پخش کرد که از بس زیر لب تکرارش کرده بودیم، دیگر همه حفظ شده بودیم: « گلپونه های وحشی دشت امیدم، وقت سحر شد. من مانده ام تنهای تنها، تنها میان موج غم ها… »



نوروز ۱۳۸۸

شکست در آزادی

چهار سال قبل، خیلی راحت با برانکو ایوانکوویچ به جام جهانی صعود کرده بودیم و این بار هم تدارکات و شانس و همه چیز مساعد بود. حتی یک قهرمان به اسم علی دایی نشسته بود روی نیمکت. حتی او را به افشین قطبی و قلب شیرش هم ترجیح داده بودیم. همه چیز ظاهرا خوب و خوش داشت جلو می رفت که بازی سنتی ایران – عربستان رسید. روز ۶ فروردین، وسط تعطیلات، ۱۰۰ هزار نفر به ورزشگاه آزادی آمدند تا لذت صعود را با شکست رقیب همیشگی جشن بگیرند… اما بازی برده، یکباره با باخت جایگزین شد. اولین شکست خانگی به عربستان، بیشتر از تلخی شکست، حواشی به همراه داشت. علی دایی باز هم با پشت پرده از تیم ملی برکنار شد.



  این ماجرا، خودش از باخت به عربستان بیشتر حواشی پیدا کرد. سازمان ورزش، فدراسیون فوتبال و علی دایی، هر کدام دیگری را متهم می کردند. سرگیجه ای شده بود. محمد مایلی کهن که به جای علی دایی به سرمربیگری تیم ملی انتخاب شد، قبل از اینکه فرصت کند روی نیمکت بنشیند، با بیانیه های جنجالی اش کار را خراب کرد. افشین قطبی هم کاری از دستش نیامد. آخرش هم جام جهانی نرفتیم. این بار عید هم تلخ بود.