پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- جواد عباسی- فیلم روایتی از زندگی معلم حدودا 40 ساله ای به نام (عماد) و همسرش رعناست که زندگی متوسطی از لحاظ معیشتی دارند. مرد معلم ادبیات مدرسه است و به غلامحسین ساعدی، مهرجویی و آثار روشنفکران اروپایی علاقمند است، تلاش دارد بچه های بازیگوش و سر به هوای مدرسه را با مفاهیم نو آشنا کند. هرچند مدیر مدرسه پیشنهادات او را مناسب تشخیص نمیدهد. نیمه وقت نیز با گروه تئاتری نمایشنامه آرتور میلر را تمرین و روی صحنه میبرد که فیلم در بین زندگی واقعی عماد و همسرش و مسائل  و این نمایشنامه که تشابهاتی در آن ها دیده میشود  در رقت و آمد است ، عماد در تقابل با بعضی از ارزشهای سنتی جامعه بنظر میرسد و این بر مبنای تحلیلی است که از جامعه ی آزرده خاطر و آسیب دیده خود دارد. لذا رفتارهای نادرست مردم را خیلی به دل نمیگیرد.

رعنا همسر او یک دختر مستقل است که نشان میدهد دارای ایده و اندیشه است و به همسرش علاقمند است و تا قبل از واقعه اسفباری که برای او رخ داده شخصیت متینی دارد تا واقعه رخ میدهد این دو که خانه قبلی شان به دلیل گودبرداری غیراصولی ساختمان جانبی دچار ترک های شدید و آسیب های اساسی شده است را مانند بقیه ساکنین آن مجبور به تخلیه میشوند و در پی یافتن منزلی جدید پیشنهاد همکارشان در گروه تئاتر (بابک) را میپذیرند و به آپارتمان متعلق به او در آخرین طبقه یک ساختمان که به بهارخوابی بر بام شبیه است میروند که یک اتاق آن هم توسط مستاجر قبلی به دلیل پیدا کردن منزل جدید تخلیه نشده است. مستاجر قبلی که در فیلم هم نشان داده نمیشود زنی جوان و مطلقه با یک فرزند است به نام آهو که علت العلل شکل گیری نطفه این فیلمنامه است و نه از رویت او بلکه از ظواهر و شواهد باید اورا شناخت که زنی بی پناه و محروم از حمایت خانواده و نزدیکان است و مشخص می شود به دلیل نداشتن حامی اقتصادی و عاطفی به سختی زندگی خود را از تن فروشی اداره میکند و معلوم میشود از همین آپارتمان برا دعوت از مشتریان خود استفاده میکرده است که این امر بر همه ساکنین آپارتمان نیز مکشوف است. از مرتبطین او دو نفر را فیلم معرفی میکند. یکی بابک که مردی میانسال رو به کهولت است که شاید زنباره حرفه ای نباشد اما به گربه ای میماند که برای رضای خدا موش نمیگیرد. هم با آهو ارتباط دارد و هم به او مثلا پناه داده است. از سوی دیگر نیز ظاهراً بر مبنای دلسوزی برای عماد و رعنا به آن ها خانه داده و از سویی به آن ها نگفته در این منزل زنی با اشتهار به تن فروشی میزیسته است.

نفر دومی که فیلم به عنوان مرتبط جنسی آهو معرفی میکند پیرمرد فرتوتی است که نامش هم در فیلم مشخص نمی شود و معلوم است همسر و خانواده ای سنتی دارد و همسرش در نهایت علاقه و محبت به اوست در حالی که از بیماری های متعدد رنج میبرد و حتی بالا رفتن از پله ها برایش سخت است. به اصطلاح جانش برای همسرش در میرود. موضوع اصلی فیلم از شکل گیری جنایتی در قالب یک تجاوز به عنف حکایت دارد آن جا که همین پیرمرد بی نام زنگ آپارتمان سابق آهو را میزند. رعنا که آماده ی رفتن به حمام است در حالی که منتظر آمدن عماد به منزل است با شنیدن زنگ بدون اینکه از هویت کسی که زنگ را به صدا درآورده مطلع باشد درب اصلی را باز و درب آپارتمان را نیز میگشاید تا عماد راحت به داخل بیاید و او در حالی که لیاس هایش را درآورده داخل حمام میشود. غافل از اینکه پیرمرد داخل منزل شده و با آگاه شدن از اینکه کسی در حمام مشغول استحمام است داخل میگردد. هرچند قطعا به محض ورود میفهمد این زن آهو نیست اما نیت پلید خود را با مضروب کردن شدید رعنا عملی میکند و در حالی که پای خودش نیز دچار جراحت شدید شده بود و پس از ایجاد سر و صدا و داد و فریاد ناشی از درگیری با رعنا متواری میگردد. و آثار خون در سرتا سر راه پله ها به وضوح باقی میماند و پیکر عریان و غرق خون رعنا نیز توسط همسایه ها به درمانگاه منتقل میگردد. در بررسی بیشتر توسط عماد در منزل بعدا مشخص می شود پیرمرد مقداری پول  به عنوان دستمزد!! و کلید خودرویش را باقی گذاشته است.

آنچه در ادامه این واقعه اسفبار رخ میدهد. به موضوعیت اصلی فیلم رنگ میدهد. رعنا به شدت دچار شک گشته و اضطراب بر شخصیت او مسلط میگردد به نحوی که نمی تواند به کارش در تئاتر ادامه دهد و او را کنار میگذارند. رعنا حتی تحمل ورود به حمام این منزل را نیز ندارد زیرا آن خاطره شوم را تداعی میکند. برای استحمام با همسرش به منزل سابق نیمه مخروبه و با آب سرد میرود. عماد تلاشی برای یافتن منزل جدید نمیکند حتی به پلیس هم مراجعه نمیکند. هیچ کدام از همسایگان نیز که در جریان واقعه هستند و از "مرد تجاوزگر" بد میگویند نه تنها تلاشی برای مطلع نمودن پلیس و پیگیری قانونی نمیکنند بلکه تلویحا از رعنا هم میخواهند قضیه را دنبال نکند. رعنا در همه این منازعات توقع تکیه گاه بودن از عماد را حس نمیکند و این باعث آزار مضاعف او گشته است.

عماد از طریق کلید خودروی بجا مانده در منزل به سادگی در همان اطراف به وانت سفید رنگی میرسد و آن را به داخل پارکینگ منتقل مینماید. وجود این ماشین جدید در پارکینگ پر ازدحام باعث مراجعه مکرر همسایه ها برای جا به جایی آن می شودو یک بار رعنا که در منزل تنهاست پس از جا به جایی وانت آن را کمی دورتر از منزل پارک میکند و روز بعد مشخص میشود که عامل متواری آن عمل شنیع ماشین را با خود برده است. عماد به واسطه یکی از دانش آموزانش که فرزند یک افسر پلیس است به بهانه ای آدرس مالک وانت را بدست می آورد و در مراجعه به یک فروشگاه نان فانتزی استفاده کننده آن را می یابد جوانی به نام مجید. عماد به بهانه ی جابه جایی اثاثیه منزلش از مجید درخواست میکند به آدرس او بیاید. و مجید به دلیل اشتغال زیاد پیرمردی را به آدرس منزل قدیمی عماد روانه میکند که آن جا معلوم میشود پدر نامزد مجید است. پیرمرد به عماد توضیح میدهد که مجید به اتفاق دختر و همسر او به قصد خرید عقد و عروسی یه بازار رفته اند و او برای جا به جایی اثاثیه آمده است. عماد مساله را با پیرمرد مطرح مینماید و از او میخواهد مجید را به این محل بیاورد تا به جنایتش پاسخگو باشد. پیرمرد مقاومت میکند و عکس العمل های غیرطبیعی نشان میدهد و پس از اندک زمانی و با آشکار شدن زخم پای پیرمرد معلوم میشود عامل اصلی همین پیرمرد است نه مجید. که در ساعاتی از روز با وانت مجید کار میکند.

عماد پیرمرد را تهدید میکند که همه خانواده او باید اینجا بیایند و بدانند او چه جنایتی مرتکب شده پیرمرد که خود را باخته و بیماری قلبی هم دارد به عماد التماس میکند تا او را رها کند عماد که گویا پس از مدتی بی خیالی با یافتن فرد جنایتکار تازه حس و هوای انتقام در او شکوفا شده. پیرمرد را درون اتاقی حبس نموده و منزل را ترک مینماید. در صحنه ی بعد قسمت آخر نمایشنامه نشان داده میشود که رعنا در حال وداع با جسد شوهرش (عماد) در تابوت است. و از پرداخت آخرین قسط خانه با پیکر بی جان او میگوید و این که چرا با خود این کار را کردی و میگوید ما دیگر بدهی ای نداریم و آزاد شدیم اما دیگر هنرپیشه مرده در تابوت (عماد) پاسخی نمیدهد .... شاید این اقدام قاطع او در انتقام از پیرمرد خطاکار نماد مرگ او باشد.

در صحنه ی بعد عماد به اتفاق رعنا به همان خانه برگشته و با پیکر بی رمق پیرمرد مواجه میشوند. او را به رعنا نشان میدهد ولی رعنا علاقه ای ندارد تا بر چهره ی او متمرکز شود. عماد از پیرمرد میپرسد آیه به حمام داخل شده بودی یا نه. پیرمرد اعتراف میکند که رفته و اشتباه کرده است. رعنا از عماد با نگرانی میپرسد میخواهی چه کنی و او را از انتقام گرفتن نهی میکند و با التماس از عماد میخواهد بگذارد تا پیرمرد برود. پیرمرد نیز از رعنا تقاضای بخشش میکند. او نیز میخواهد تا بگذارند او برود.  رعنا در حالی که با رفتن خود از محل با این اقدام مخالفت میکند به ناگاه متوجه میشود پیرمرد از حال رفته است. هردو نگران می شوند. 0عماد به خانواده آن ها تلفنی اطلاع میدهد که پیرمرد قلبش دچار مشکل شده است و آن ها به سمت این منزل حرکت میکنند. رعنا مجددا از عماد میخواهد که به خانواده آن ها چیزی نگوید. خانواده از راه میرسند. همسرش با سختی خود را از پله ها بالا میکشد در حالی که مرتب قربان صدقه ی پیرمرد میرود و معترض است که شوهرش با این سن و سال و بیماری کار را رها نمیکند. با بهبود نسبی حال پیرمرد در حالی که خانواده چیزی از قضیه اصلی نمیفهمد از عماد و رعنا تشکر میکنند. که با دادن داروهای پیرمرد باعث نجات او شده اند پیرمرد به عماد و رعنا میگوید زندگی دوباره به من دادید. عماد از پیرمرد میخواهد تنهایی به داخل اتاق بیاید تا با او تسویه حساب کند. و دور از چشم دیگران کلید دوم وانت و پولی را که پیرمرد در منزل آن ها باقی گذاشته بود در کیسه ای به او برمیگرداند. و به ناگاه سیلی محکمی به گوش پیرمرد میزند. پیرمرد هم بدون اعتراض از اتاق خارج میشود در مسیر خروج از آپارتمان و راه پله ها دوباره مشکل قلبی پیدا میکند مجید به او کمک میکند تا به طبقه پایین برود اما گویا این بار سکته ی قلبی جدی تر است. دوباره قرص زیر زبان و تماس با اورژانس و سعی در عملیات احیای قلب با هدایت ماموران اورژانس از طریق تلفن و اندکی بعد صدای آزیر اورژانس که گویای انتقال پیرمرد است به گوش میرسد. در فیلم مشخص نمیشود که او فوت کرده یا هنوز جان در بدن داشته است رعنا آپارتمان را ترک کرده بی هدف در خیابان ها راه میرود و عماد هم درب منزل قدیمی خود را پس از قطع کردن برق میبندد و ان جا را ترک میکند.

صحنه ی بعد مجددا در تئاتر عماد غمگین و فکور در حال گریم شدن و رعنا هم همینگونه و ... ادامه ی زندگی.

"برای دقیق تر دیدن ساختار اصلی فیلمنامه چاره ای جز روایت این سکانس ها نبود."

اما نقد و تحلیلی اجمالی بر این فیلم:

دلمشغولی های نویسنده و کارگردان فیلم را میتوان در کالبد شکافی موضوعات دردآوری از  جامعه  هدف با  اینگونه دید:

1- وضع اسفبار زنان مطلقه در جامعه که عموما ً مورد حمایت و پذیرش جامعه قرار نمیگیرند. و این باعث می شود با وجود جوانی و داشتن فرزند خردسال گاهی به شرایط اسفباری تا حد تن فروشی مجبور گردند، آهو شخصیت نادیده در فیلم چنین وضعیتی دارد و شخصیت مشابه او در نمایشنامه  (شیوا) نیز دقیقا اینگونه است. شیوا در نقش فاحشه در نمایشنامه ظاهر می شود در حالی که فرزند خردسالش را در کنار صحنه ی نمایش همراه خود دارد و از نظر عاطفی بسیار حساس است. کوچکترین نگاه یا طعنه ای دلش را می شکند و قهر میکند به نظر میرسد موضوع زنان جوان مطلقه از دید فیلمنامه نویس یکی از معضلات اصلی جامعه است. هر دو مرتبط جنسی با آهو که در فیلم نشان داده میشوند (پیرمرد و بابک) همسن پدر  وی هستند و به نظر می آید آهو به نوعی با این ارتباط قصد برخورداری از حمایت عاطفی فردی در جایگاه پدر را نیز دارد.

2- دانش آموزان سر به هوای عماد که توجه ای به سخت کوشی های معلم خود ندارند تلاش های او را برای ساختن آینده شان با نا امیدی مواجه میکنند . دلمشغولی های دانش آموزان هم پناه بردن به عکس های پورن در فضای مجازی است که افشای یکی از آنان و بررسی موبایل او توسط عماد آن گاه که تصمیم قاطع جهت تماس با پدر او دارد با اطلاع از یتیم بودن آن دانش آموز ، نافرجام باقی می ماند زیرا این دانش آموز نیز خود یک قربانی در این جامعه است.

3- در سکانسی که عماد در یک تاکسی بیخیال نشسته زنی در کنار او اول با صدای بلند از او میخواهد تا از وی فاصله بگیرد و متعاقبا از راننده میخواهد تا به صندلی جلو آمده و دیگر کنار این مرد نباشد. برا ی عماد اصلا مهم به نظر نمیرسد و عکس العملی نشان نمیدهد. زیرا معتقد است حتما کسی به این خانم در تاکسی تعرضی کرده بوده و او به مردها بدبین شده است با این برداشت به نظر می آید در این جامعه هیچ حریمی محفوظ و محترم نیست و مردهایی به شدت منحرف حتی از تماس بدنی در تاکسی با جنس مخالف نیز نمیگذرند.

4- گودبرداری غیر اصولی خانه مجاور عماد و رعنا که باعث تخریب منزل آن ها شد گویا امری عادی در این شهر است و پاسخگو وجبران کننده ای ندارد. عماد میگوید ای کاش همه این شهر را با لودر خراب میکردیم و دوباره میساختیم و بابک پاسخ میدهد یکبار این کار را کرده ایم! این میتواند تعریضی به تلاش برای بازسازی جامعه باشد مانند وقوع انقلاب

5- در هیچ مرحله ای از انجام این جنایت (تجاوز به عنف) آن هم با سر و صدا و فریاد و فرار مجرم مجروح در انظار مردم و حتی پس از آن در انتقال رعنا به درمانگاه ، پلیس نه حضوری دارد و نه در اذهان مرجع قابل اعتمادی برای رجوع معرفی میگردد. پلیس به عنوان نماد برخورد با مجرمین و تحقق عدالت در اذهان معنی واقعی و قابل اعتمادی ندارد.

6- عماد که در ابتدا بی تفاوت و بی انگیزه در خصوص پیگیری این جنایت (تعرض به ناموسش) نشان داده میشود به مرور با پیگیری های شخصی عامل جنایت را به محکمه ی خودساخته میکشاند و تصمیم به انتقام از او دارد که عواملی مانند سکته ی قلبی پیرمرد مانع آن می شود. ناباورانه و برخلاف مسیر شخصیتی که از او در  فیلم نشان داده شده در انتها سیلی محکمی به پیرمرد میزند که به نظر چند منظوره است. اول برای فروکش کردن حس انتقام خود و دوم جهت راضی نمودن بعضی مخاطبان فیلم تا او را بی غیرت ننامند اما به هر حال این اقدام و پرهیز از اغماض و عفو مجرم به سرکوفتی برای عماد در فیلم تبدیل می شود زیر ا از او توقع بخشش بوده است نه انتقام.

7- پیرمرد های فیلم بابک و راننده ی وانت علیرغم ظاهر خود به راحتی به همسران خود خیانت کرده و در مورد پیرمرد راننده وانت که همسری تا این حد عاشق و فداکار دارد وضعیت وخیم تر است این نشان دهنده وجود فساد مخفی در جامعه است که حتی پیران آن نیز علیرغم  ظاهری محترم  از ارتکاب آن ابائی ندارند.

نتیجه گیری:

* این فیلم با موضع گیری های سیاسی در جامعه رو به رو شد که متاسفانه موضع گیری ها مثل همیشه ذیل چتر های سیاسی جریانات تابلو دار رقیب شکل گرفته که این استعداد را دارند که همیشه به راحتی با متهم کردن یکدیگر بر افزایش جو دو قطبی در جامعه بیفزایند.

* این فیلم اگر در خارج از ایران ساخته می شد و نشانه ای از  جامعه ایرانی نداشت قطعا با موضع گیری منفی مواجه نمیشد.

* فیلمنامه نویس و کارگردان گویا یا هدف نشان دادن دردهایی از جامعه چون تجاوز، فحشا و ریا، زن های مطلقه جوان، فساد پنهان، و تخریب بنیان های خانواده و ... این اثر را خلق نموده است. که بهتر بود به  درمان های پیشنهادی  اثر گذار نیز توجهاتی میداد .

*  فیلمساز و کارگردان را به دلیل چشم پوشی بر نقاط امیدوار کننده و مثبت در جامعه متدین ایرانی نمیتوان از اتهام سیاه نمایی کاملا تبرئه نمود .

* البته خالق این اثر باید به تقابل نشانه ای کاملا علنی با نظام دینی حاکم بر جامعه و فرهنگ اسلامی بکار گرفته شده در فیلم وحواشی آن پاسخ های قانع کننده داشته باشد مانند:

1- تبلیغ فرهنگ بی هویت سکولار و حذف فرهنگ دینی از تعاملات اجتماعی

2- بی آینده نشان دادن جامعه ایرانی

3- ندیدن کوچکترین آثار امیدوار کننده در جامعه

4- قهر با مضامین انقلابیگری و تقابل با استکبار

5- استفاده از کسانی برای دریافت جایزه اسکار که اشتهار به ضدیت با نظام وتفکر دینی دارند

6- واز همه گویاتر متن بیانیه آقای فرهادی در توجیه عدم حضورش به هنگام اعطاء جایزه که با جملات دوپهلو وبیان تعابیری فرا ملیتی ، فراعقیدتی وبرآمده از توجیهات ماسونی و در فرار از موضع پاسخگویی های انسانی به آلام واقعی بشریت در جهان معاصر گویی که هیچ ظلم و جنایت و استثماری در دنیا صورت نمیگیرد است بخصوص آخرین جملات آن که دقیقا ترجمه آواز فرانک سیناترا بود که " همدردی آن چیزی است که ما امروز به آن نیازمندیم " و سالها شعار نهیلیست ها شده بود و ......

* اعطای جوایزی از نوع اسکار قطعا سیاسی و به نوعی یارگیری از درون جامعه هنری ایران میتواند باشد به خصوص که در مورد جایزه اخیر از یک سو  اهداف سیاسی داخلی جامعه آمریکا نیز از منظر مخالفین ترامپ مد نظر بوده و از دیگر سو نیز از نظر کیفی فیلم فروشنده به مراتب از فیلم های رقیب خود  در این اسکار پایین تر بوده است. بهتر است بزرگان و دلسوزان جامعه هنری جهت جلوگیری از دو قطبی سازی های جانکاه که متاثر از فضای سیاسی به فضای هنری سرایت کرده است شرایط مناسبی برای نقد و تحلیل اینگونه آثار فراهم کنند و به خالقین آنها نیز اجازه دفاع از دستاورد خود را بدهند قطعا موافقین و مخالفین دلایل شنیدنی زیادی دارند. بدین وسیله دشمن مسلط بر دنیای فیلم سازی را از یارگیری  داخل جامعه هنری متعهد و انقلابی کشورمان نا امید میکنیم و البته عناصر مزدور و خائن به اهداف ملی نیز در این روند رسوا خواهند شد.