منطقه‌ی غرب آسیا به‌ دلایل تاریخی، فرهنگی، ژئوپلیتیک و وجود منابع عظیم انرژی، در طول قرون اخیر همواره مورد تهدید و تجاوز قدرت‌هایی خارج از این منطقه بوده و همین موضوع سبب شده است تأمین امنیت در اولویت دولت‌های این منطقه قرار گیرد و دولت‌های این منطقه به‌عنوان بازیگران سیاسی اصلی برای حفاظت از مرزهای خویش و دفاع در برابر تهدیدات، به‌گونه‌های مختلف عمل نمایند. پیوستن به یکی از قطب‌های قدرت (عده‌ای به‌سمت شرق کمونیست و برخی به‌سمت غرب لیبرال) برای تأمین امنیت در برابر تهدیدات خارجی، یکی از رویه‌های رایج بود که کشورهای این منطقه در پیش گرفتند و این اتصال، زمینه‌ی تجهیز این کشورها به آخرین سلاح‌های تولیدی این قطب‌های قدرت را فراهم می‌نمود. البته در عوض، کشورهای این منطقه نیز منابع طبیعی و بالأخص نفت خود را به‌منظور تأمین امنیت و بقای خویش، به این قطب‌های قدرت تحویل می‌دادند.

دلایل فروپاشی رژیم پهلوی

ایران نیز به‌عنوان یکی از کنشگران همیشه فعالِ غرب آسیا، به‌صورت خاص از دوره‌ی حکومت دست‌نشانده‌ی پهلوی دوم و پس از شکل‌گیری فضای دوقطبی در عرصه‌ی بین‌الملل و آغاز جنگ سرد، دست‌کم به دو دلیل ضعف اقتصادی و شکنندگی سرمایه‌ی اجتماعی حاکمان پهلوی، برای تأمین امینت خود، بیش از گذشته به غرب و مخصوصا آمریکا وابسته شد. از این زمان به بعد، ایران تبدیل به «متحدی قابل اعتماد» برای بلوک غرب و آمریکا شد و این اعتماد سبب سرازیر شدن تجهیزات نظامی به ایران و اعطای نفت در عوض آن شد. ازاین‌رو ایران با اتکا به قدرت سیاسی و تسلیحاتی غرب، بقای خویش و امنیت مرزهایش را پی می‌گرفت. اما اتکا به اتحاد با بلوک غرب، تجهیز شدن به مدرن‌ترین تسلیحات تولیدی بلوک غرب و درآمدهای هنگفت نفتی که سبب شکل‌گیری دولت رانتیر در ایران و فاصله گرفتن از تأمین نیازهای مردم شد، به‌تدریج سرمایه‌ی اجتماعیِ شکننده‌ی پهلوی را شکننده‌تر کرد و زمینه را برای شورش عمومی علیه حاکمیت فراهم ساخت و بخشی از دلایل لازم برای وقوع انقلاب اسلامی را ایجاد کرد. به یک اعتبار و از منظر بحث حاضر، می‌توان گفت وقوع انقلاب اسلامی نشان‌دهنده‌ی این نکته بود که واجد بودن قدرت سخت از یک‌سو و شکنندگی سرمایه‌ی اجتماعی و قدرت نرم از سویی دیگر، می‌تواند زمینه‌ساز فروپاشی یک دولت مسلح و مجهز و برخوردار از حمایت قطب‌های قدرت شود.

با فروپاشی رژیم پهلوی، حاکمیت جدید در ایران، منطقی متفاوت از دوران گذشته در پیش گرفت. در منطق جدید، با اتکای به شعار «نه شرقی، نه غربی»، در حوزه‌ی تأمین امنیت و برای مواجهه با تهدیدات، هر دو قطب قدرت به‌مثابه‌ی غیر یا دیگری و حتی ضد برای حاکمیت جدید به‌شمار آمدند و ازهمین‌رو اتکای به این دو برای مقابله با تهدیدات، به‌کلی نفی شد و مسیر اتکا به ظرفیت‌های خود، نقطه‌ی تمرکز قرار گرفت و تولید قدرت سخت و نرم به‌صورت هم‌زمان در دستور کار قرار گرفت. نفی دو قطب قدرت، جمهوری اسلامی را برآن داشت تا برای تأمین امنیت مرزهای خود، استفاده از ظرفیت‌های درونی را در پیش گیرد و در این مسیر، از یک‌سو ابتدا به مونتاژ و سپس تولید انواع جنگ‌افزارهای نظامی دست زد و از سوی دیگر، با بهره‌گیری از ظرفت سرمایه‌ی اجتماعی و قدرت نرم خویش، با تشکیل هسته‌های مقاومت مردمی، که بارزترین آن تشکیل نیروهای بسیجی بود، زمینه را برای تأمین امنیت فراهم نمود. اتکای به این دو عنصر، در کنار بهره‌گیری از حمایت توده‌های مردم از جمهوری اسلامی و رهبری آن، مدل جدیدی از روش تأمین امنیت را فراهم نمود. این نکات را باید دلایل موفقیت ایران در برابر حمله‌ی عراق و تهدیدات مختلف دهه‌های بعد از آن دانست. همین مسئله هم ایران را به امن‌ترین کشور در ناامن‌ترین منطقه‌ی دنیا تبدیل کرده است.

ازاین‌رو باید گفت فربه شدن در عرصه‌ی قدرت سخت و نحیف شدن قدرت نرم و سرمایه‌ی اجتماعی برای هر حاکمیتی به همان اندازه خطرناک است که نحیف شدن قدرت سخت و فربه شدن قدرت نرم؛ چراکه در حالت اول، حاکمیت پلیسی و سرکوبگر، که نتیجه‌ای جز سقوط ندارد، شکل می‌گیرد و در حالت دوم، مردمانی با دستان خالی از سازوبرگ نظامی، توان مقاومت اندکی در برابر تهدیدات دشمنان خود دارند. لذا حاکمیتی را می‌توان موفق دانست که به‌صورت هم‌زمان قدرت سخت و نرم خویش را افزایش دهد و میان آن‌ها توازن برقرار کند.

آنارشیک بودن محیط بین‌الملل و نبود قدرتی مرکزی که همه‌ی دول و ملل تابع آن باشند را می‌توان از قدرمشترک‌های بسیاری از نظریه‌های روابط بین‌الملل به‌شمار آورد. در این محیط آنارشیک که در آن تهدید نظامی، شمشیر داموکلسی است که همواره خطر فرود آمدنش وجود دارد، بازیگران مستقل را وامی‌دارد تا با اتکای به ابزارهایی که واجد آن‌ها هستند، تهدیدات را به حداقل و تأمین امنیت مرزهای خویش را به حداکثر برسانند. جمهوری اسلامی نیز به‌عنوان یکی از کنشگران مستقل و فعال در محیط آنارشیک بین‌الملل، چاره‌ای جز بهره‌گیری از این روش‌ها ندارد و ضعف در هرکدام از این موارد، حاکمیت سیاسی و امنیت جغرافیایی آن را با تهدیدات جدی مواجه می‌نماید. با عنایت به نکات مزبور، می‌توان عناصر ذیل را به‌مثابه‌ی حصارهای امنیتی و سپر دفاعی ایران در برابر تهدیدات امنیتی دانست که به‌اجمال به آن‌ها اشاره می‌شود:

۱. دارا بودن نسبیِ سرمایه‌ی اجتماعی و داشتن قدرت نرم: عنصر «ایمان» را می‌توان کلیدی‌ترین قدرت نرم جمهوری اسلامی دانست که از منظر دینی نیز قابل تأمل است. قرآن خطاب به مسلمانان می‌فرماید شما پیروزید اگر ایمان داشته باشید: «و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین». پس جمهوری اسلامی می‌بایست برای تأمین امنیت بیشتر، هرچه بیشتر به‌سمت تبدیل شدن به «جامعه‌ی اسلامی»، به‌عنوان چهارمین حلقه از مراحل پنج‌گانه‌ی دستیابی به تمدن اسلامی، حرکت کند. جامعه‌ی اسلامی یعنی جامعه‌ای که کنشگران اصلی آن، عناصر «مؤمن و متعبد و انقلابی»‌اند. ازاین‌رو باید گفت کاهش قدرت نرم جمهوری اسلامی و تشکیک یا تضعیف هرکدام از این عناصر قدرت نرم، به‌تدریج فرسایش حصارهای امنیتی کشور را در پی خواهد داشت. به همین دلیل، آن‌ها که نیروی بسیج، یعنی ایمانی‌ترین نیروی اجتماعی جامعه‌ی ایران را تضعیف یا تقبیح می‌کنند، خواه‌ناخواه در جهت کاهش قدرت نرم کشور قدم برمی‌دارند.

۲. بهره‌گیری حداکثری از قدرت سخت: قدرت سخت دست‌کم دارای دو بخش است. یکی تشکیلات و نهادهایی که متکفل تأمین امنیت هستند و دیگری ابزارها و تجهیزاتی که این نهادها برای انجام عملیات آفندی و پدافندی در اختیار دارند. در بحرانی‌ترین منطقه‌ی جهان، بدون واجد بودن قدرت نظامی، دولت‌ها و حتی کشورها با بحران موجودیت مواجه خواهند بود. در محیط آنارشیک بین‌الملل نیز قدرت نظامی، بازوی امنیتی هر کشور برای تأمین امنیت در برابر تهدیدات خارجی محسوب می‌شود. جمهوری اسلامی نیز به‌عنوان یک «بازیگر مستقل» از چشم‌انداز قدرت‌های بین‌المللی، همواره سایه‌ی تهدید و جنگ نظامی را بالای سر خود دارد و چنین حاکمیتی بدون واجد بودن قدرت نظامی مستحکم، مورد تهدید و تجاوز قرار خواهد گرفت.

همین دو موضوع است که موجب تأمین امنیت منطقه‌ای کشور شده است. از یک‌سو مرزهای امنیتی فراتر از مرزهای ایران گسترده شده و تا عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و... امتداد یافته، و از سویی دیگر قدرت نرم جمهوری اسلامی نیز در بستر مفاهیمی مانند «صدور انقلاب»، صدور ارزش‌ها و نفوذ در بین عامه‌ی مردم در کشورهای منطقه، ظهور و بروز پیدا کرده است. هر دو وجه این مسئله، تأمین امنیت جمهوری اسلامی را در پی داشته و خواهد داشت. آن هم در شرایطی که نه تنها بسیاری از کشورهای منطقه، در بی‌امنی به سر می‌برند، بلکه سایه‌ی تهدید و ناامنی، تا قلب اروپا نیز کشیده شده است.