به گزارش پارس ، به نقل ازایسنا، یک دانشجوی حقوق، یک دانشجوی معماری و یک نفر با دیپلم و یک موقعیت کاری خوب در تهران، همه پس اندازشان را گذاشته اند روی هم، یک ماشین خریده اند و یک سوله اجاره کرده اند و درست در فاصله چند صد متری از سوله شرکت هایی مثل فرش عظیم زاده، یک کارخانه ی بافت فرش راه انداخته اند.

کارشان البته خیلی جسورانه است. هفت، هشت ماهی هست که خواب و خوراکشان شده است کارخانه. یک نفر می نشیند پشت دستگاه، یکی مراقب دوک هاست و دیگری دوک های نخ خالی را پر می کند که نتیجه اش بشود فرش های ۴۴۰ شانه با نقشه هایی که از بازار می خرند و گاهی هم ایده های خودشان را در آن دخیل می کنند.

شهرک های صنعتی کاشان، آران و بیدگل پر است از کارخانه های فرش ماشینی. فرصتی دست داد تا یکی ازاین کارخانه ها را ببینم. یکی که شاید در نوع خودش یکه باشد. کاخانه ای با سه سرمایه گذار، سه کارگر، سه طراح و سه مالک. سه جوان زیر ۳۰ سال پر دل و جرات همه کاره یک تجارت شخصی شده اند که اسمش را گذاشته اند" انار" با الهام از باغ های انار منطقه کاشان.

حالا چرا" انار" ؟ جوابشان خیلی سر راست نیست. این که یک نفر در یک جای دیگری از دنیا اسم تجارتش را گذاشته است" سیب" و حالا تمام دنیا آوازه اش را می دانند احتمالا چندان دلیل قابل قبولی برای انتخاب نام انار محسوب نمی شود اما نشانه یک بلند پروازی شیرین است و البته یک ذهن خلاق و آشنا به محیط کسب و کار که می داند اسم تجارت، به رونق آن کمک می کند.

هفت، هشت ماه زندگی شبانه روزی در یک سوله کارخانه شان را به خانه شبیه کرده است. دوچرخه هایشان را گذاشته اند پشت فرش های آماده تحویل. یک طرف دیگر سوله را یک باسکول و مقداری فرش های دست باف زهوار در در رفته اشغال کرده است. می گویند از طرح فرش های پاره و نیمه سوخته دستی که گاهی تنها پودشان باقی مانده است برای طراحی فرش های جدید الهام می گیرند و از ایده ای صحبت می کنند که به فکرشان رسیده اما خصوصی است. یعنی نمی خواهند دستشان رو شود و تنها لبخند می زنند.

خودشان می گویند در کارخانه آزادی مطلق وجود دارد. خودشان و هر کس دیگری که مهمانشان باشد، می تواند آنجا هر بلایی که دلشان بخواهد سر فرش ها بیاورند و طرحی نو دراندازند.

به جز ابتکارهای فرشی شان، چیزهای دیگری هم دارند که با لذت از آن حرف بزنند. یک جعبه بسته بندی بزرگ که با تخته های جعبه میوه درست شده است و رویش تصویر یک انار با اسپری قرمز نقاشی شده است. این ایده ی بسته بندی محصولات لوکس آنهاست.

توی جعبه، یک فرش پوست خیلی زیبا هست که می گویند برای فروشندگان اجناس لوکس در تهران نصف قیمت فروش فرش های معمولی ترک در می آید و امیدوارند که به زودی مشتری خودش را پیدا کند.

می گویند تجارتشان می توانسته بهتر باشد، پر سود تر و با رونق بیشتر، اما این طور نیست. هیچ قانونی وجود ندارد که قیمت ها را تعیین کند و وقتی همسایه شان به خاطر چک های برگشتی فرش هایش را ۱۰ هزار تومان ارزان تر از دیگران می فروشد، اوضاع اقتصادی همه را به هم می ریزد.

نبود اتحادیه های حمایت کننده و قوانین جلوگیری از کاهش قیمت ها توسط یک یا چند تولیدکننده البته تنها مشکل این روزهای تولید فرش ماشینی و این تولید کننده های جوان نیست. خودشان می گویند اگر هشت ماه پیش به اندازه امروز از پستی و بلندی های بازار آگاهی داشتند شاید پولشان را توی این کار نمی گذاشتند اما حالا هم ننشسته اند که از افزایش یک باره قیمت پلی استر که پایه اولیه نخ چله فرش های ماشینی است یا از وارد نشدن آن گلایه کنند.

باقی تولید کننده های فرش ماشینی هم وضع متفاوتی ندارند. نخ پلی استر یا همان نخ پنبه ظریف این روزها به خاطر تحریم های اعمال شده علیه ایران کم یاب شده و تجارت خیلی ها را به هم ریخته است، قیمت فرش ماشینی را بالا برده و برخی تولیدکننده ها را مجبور به تعدیل نیرو یا همان کم کردن تعداد کارگران کرده است.

تجارت با خارجی ها هم وضع خوبی ندارد. مبادله های بانکی با کشورهای خارجی بعد از اعمال تحریم علیه ایران کاهش پیدا کرده است. تاجران خارجی هم که نمی توانند چمدان پول به دست راهی ایران شوند و فرش بخرند. برای همین هم فرش ایرانی که همیشه یکی از پایه های صادرات غیر نفتی بوده این روز ها کم تر به دست مشتری های خارجی می رسد.

همه این حرف ها را شاید این سه موسس نام تجاری" انار" روز اول نمی دانستند، اما امروز درگیری روزمره شان همین چیزهاست. با این حال هیچ کدام شان نمی گویند که اشتباه کرده اند. امیدی به گرفتن تسهیلات برای گسترش تجارتشان ندارند و می گویند همین که تلاش کنند تا در بازار به هم ریخته این روزها خودشان را سرپا نگه دارند، کارستان است. به علاوه این که گرفتن تسهیلات گذر از هفت خوان است و بازپرداختش هم با این سودهای عجیب و غریب از عهده هر کسی برنمی آید.

با این حال، این سه پایه گذار یک تجارت شخصی، خودشان هم می دانند که با وجود این همه مشکلات از نشستن و دست روی دست گذاشتن چیزی به دست نمی آید. یکی از آنان که دیپلم دارد و موقعیت کاری اش را در تهران رها کرده تا به کارهای کارخانه برسد، تایید می کند که هر چند مشکلات زیادی وجود دارد و هر چند برای انجام هر کاری می شود به وضعیت بهتری فکر کرد اما حالا که دستشان به این مقدار از امکانات می رسد بهتر است با همین ها کار را شروع کنند. حالا اگر وضعیت بهتر شد که هیچ اگر هم نشد، حد اقلش این است که می گویند آن چیزی که در توانشان بوده را انجام داده اند و مدیون خودشان نیستند.