داریوش فرضیایی نوشت:"لی لی لی حوضک

اسم بوتیک ِکودک

رفتم لباس بگیرم

در سایز کوچک

جلو اومد یه آقا

همون که نقش بابا

بازی میکرد تو محل

چشمش درشت و کچل

گفتم ؛ بابا ایازید؟

شوهر ِِ مامان نیازید؟

چپ چپ بهم نگاه کرد

یواشکی صدام کرد

دستی کشید رو سرم

گفتش به من پسرم :

پس کی میخوای بزرگ شی

راننده قطار شی؟؟ جواب دادم ؛ بزودی!! وقتی لباس فروختی

پولهامون که زیاد شد

یهو دیدی درست شد

خریدم من یک قطار

مسافراش صدهزار

مقصدش هم لاله زار

کرایه اش هم چارهزار..با عرض معذرت از شعرای نامدار کشور که بی اجازه پا توی کفششون کردم".

اینستاگردی