به گزارش پارس ، به نقل ازخبرنگار ادبیات انقلاب اسلامی؛ کمتر از یک ماه است که کتاب « فرمانده آسمانی» توسط انتشارات گوهر ماندگار قم منتشر شده است.

روی جلد کتاب عکس مقتدرانه فرمانده گردان کمیل « شهید محمد اصغری خواه» خودنمایی می کند. عکس پر ابهت روی جلد بهترین علامتی است که ما را با محتوای کتاب آشنا می سازد.

فرمانده آسمانی - جلد دوم از مجموعه فرماندهان کمیل

محور کتاب « فرمانده آسمانی» زندگی نامه و ذکر خاطرات (از کودکی تا لحظه شهادت و حتی بعد از شهادت شهید اصغری خواه) را شامل می شود.

***

به نظر من پرداختن به زندگی و سیره عملی شهدا در قالب های مختلف هنری ائم از فیلم، کتاب، نمایش و… بخشی از نیازهای نسل عطش مند فرهنگ شهادت از سیراب خواهد کرد .

اما کتاب مذکور بیشتر خاطره است و خاطره پس از انقلاب اسلامی شکوهی دوباره یافت. مطالعه خاطره های شگفت و حیرت آور از زندگی شهید محمد اصغری خواه، فقط یک داغ بر دل ما می گذرد که چرا شهدا که به تعبیر مقام معظم رهبری - مثل آیه های قرآن مقدسند- را نمی شناسیم و یا کم می شناسیم و یا…

***

صد و سی و دو صفحه کتاب « فرمانده آسمانی» از سری کتاب های « فرماندهان کمیل» را خواندم و به مواردی که برایم زیبا و جالب بود در پی اشاره می کنم؛

۱) کتاب، توسط همسر شهید اصغری خواه، یعنی سرکار خانم « سیده نساء هاشمیان» نوشته شده است. و این گونه نگارش کتاب را جذاب تر کرده است. راوی برخی خاطرات شگفت از زندگی شهید اصغری خواه، همسرش است. کسی که می تواند خاطره های تلخ و شیرینی که از شهید با چشم دیده است روایت کند.

به نظر اینجانب بهترین قسمت های این کتاب، همان خاطره هایی است که همسر شهید روایت گر آنها است. خاطراتی که وی از شهید نقل می کند می تواند به ترسیم بخش عظیمی از « سبک زندگی شهید» بپردازد؛

« دو نکته را بهم تأکید کرد. اول اینکه فقط چهار هزار تومان پول دارد و برای مراسم عروسی از کسی قرض نخواهد گرفت. دوم این که قول پنج سال زندگی را بیشتر نمی دهد. گفت: من عاشق شهادتم و مطمئنم که نمی مانم. اولی را به مادرم گفتم اما دومی را به هیچ کس نگفتم. »

(فرمانده آسمانی ص ۳۰)

در برخی از خاطره ها که مقدار کمی بار طنز دارد (مثل خاطره های صفحات ۹۵ و ۹۴) انسان، عشق را هم می تواند در سیره شهدا به تماشا بنشیند، عشقی که سال ها بود توسط همسر شهید روایت می شود.

« عکس درست و حسابی ازش نداشتم. بهش گفتم امروز اگه نری یه عکس خوب نگیری، نه خودم مدرسه می رم و نه می ذارم شما بری جبهه.

با هم رفتیم عکاسی. موهایش را فرق گرفتم و محاسنش را شانه زدم؛ یقه اورکتش را هم مرتب کردم. توی آینه خودش را نگاه کرد، انگشت هایش را باز کرد و کشید روی سرش و فرقش را به هم زد. گفت: این جوری سنگین تره.

*

بعد از محمد این عکس شده مونس تنهایی های من. عکسی که سال هاست دارد با من حرف می زند. »

(همان ص ۹۵) راوی (که همان همسر شهید است) با ذکر این خاطره ها، اشک را میهمان چشم ها می کند. قسمت هایی که با سوز و گداز هجران از شهید گفته می شود، دل و روح مخاطب را زیر و رو می کند و بهترین قسمت ها و در عین حال محکم ترین بخش های کتاب است.

۲) بیان شخصیت هوشمندانه و تحلیلگر از شهید اصغری خواه توسط همسر و دوستان شهید.

گاهی اوقات در بیان خاطرات از شهدای گرانقدر فقط به یک سری کلیات کلیشه ای توجه می شود که متأسفانه این گونه نگاه به شهدا هنرمندانه نیست. اما نویسنده کتاب « فرمانده آسمانی» کوشیده است از خاطراتی در ترسیم ذهن هوشمند و تحلیل گر شهید استفاده کند که مبین فکور بودن و آگاه بودن او باشد؛

« هر وقت یک جریان سیاسی توی کشور اتفاق می افتاد و نگران می شدم، دلداریم می داد و می گفت: انقلاب اسلامی مثل دریاست، هر چه قدر خار و خاشاک باشه، به ساحل می رسونه، خار و خاشاکی که سنگین تره، دیرتر میاد توی ساحل. موج این دریا نمی ذاره این دریا آشغال رو توی خودش نگه داره» (همان ص ۴۷)

۳) استفاده از بیان محاوره در روایت خاطرات.

این نکته کتاب را برای عوام خواندنی تر می کند. هرچند که معتقدم بیان و نگارش محاوره ای هم سختی های خودش را دارد.

۴) تکیه به جا و قابل توجه به ویژگی های اخلاقی، اجتماعی و… که وجود این تکیه ها کتاب را خواندنی نموده است. به چند خاطره از این رنگ توجه کنید؛

« همیشه حواسش بود؛ تا می دید کسی دارد پشت سر کس دیگری می گوید سرش را آرام می انداخت پایین یا جای دیگری را نگاه می کرد. طرف مقابل هم وقتی بی اعتنایی محمد را می دید، مجبور می شد دیگر ادامه ندهد» (همان صفحه ۶۵)

« وقتی خلافی از کسی می دید، برای مدتی ازش رو برمی گرداند. گاهی می شد تا مدتی او را پیش خودش راه نمی داد و این جوری تنبیه اش می کرد» (همان ص ۵۶)

« از وضعیت مالی اطرافیانش خبر داشت. می دانست چه کسی سطح مالی پایینی دارد چه کسی بالا. از هر راهی که بلد بود بهشان کمک می کرد. » (همان ص ۵۶)

صفحه آرایی کتاب زیباست و استفاده هنرمندانه از عکس های شهید، کتاب را زیباتر جلوه داده است.

اما نکته ای که جزء نقص کتاب به حساب می آید بی توجهی نویسنده به نگارش است که از این بی توجهی ای که خیلی به چشم نمی آید می توان به راحتی گذشت، اما اگر در چاپ های بعدی کتاب مدنظر باشد، تحسین مخاطب را بیشتر خواهد کرد.

مثلاً به این چند جمله که در صفحه نود و پنج کتاب آمده دقت کنید؛ « امروز اگه نری یه عکس خوب نگیری» ، چه عیبی دارد اگر فعل « نری» حذف شود. در این صورت زیبایی کتاب چند برابر خواهد شد.

در سطرهای پیشین عرض کردم که خواندن برخی از خاطره ها اشک را میهمان چشم های انسان می کند. با خواندن خاطره ای شنیدنی راجع به شهید اصغری خواه (مهر فرزند به پدر و برعکس) به شما پیشنهاد می کنم که مطالعه این کتاب معطر را از دست ندهید.

« توی این مرخصی سوده نشست روی سینه محمد و دست هایش را محکم گرفت و با زبان کودکانه اش گفت: دیگه نمی ذارم بری بابا.

محمد با التماس گفت: بابایی! فقط یه بار دیگه اجازه بده برم. بهت قول می دم گوش صدام رو ببرم و برایت بیارم.

سوده خوشحال شد و خندید: باشه، قول دادی ها!

محمد هم گفت: باشه، قولِ قول!

سوده با خوشحالی دست هایش را رها کرد اما بابایش هیچ وقت نیامد. » (فرمانده آسمانی ص ۱۱۸)

فرمانده آسمانی، صفحه ۱۱۸