به گزارش پارس به نقل از دیپلماسی ایرانی کمتر از دو سال پیش اوکراین کشوری بود کاملاً باثبات که مناقشات و رقابت های سیاسی اش در حد متعارف اغلب کشورهای جهان بود و به ندرت کار به خشونت گسترده می کشید، اما در همین مدت کوتاه این کشور یک تغییر قدرت خونین را پشت سر گذاشته، بخش هایی از خاک خود را از دست داده و گرفتار جنگ داخلی و برادرکشی شده است. چه شد که اوکراین ظرف دو سال به چنین وضعیتی دچار شد؟ پاسخ هایی که، به ویژه در ایران، به این پرسش دیده ایم، اغلب یا موضع طرفدار روسیه داشته اند و یا از رسانه های غربی ارائه شده اند و کمتر شاهد ابراز عقیده خود اوکراینی ها بوده ایم. این مقاله بیانگر دیدگاه آندری کورکوف، نویسنده مشهور اوکراینی، است نسبت به رخدادهای سال های 2014-2013 اوکراین.

کورکوف، که برای کتاب خوانان ایرانی نام آشناست و تاکنون دو رمانش به نام های «مرگ و پنگوئن» و «دوست مرحوم من» با ترجمه شهریار وقفی پور به فارسی ترجمه شده، در جریان ناآرامی های اوکراین در آپارتمانی مشرف به میدان استقلال کی یف، مرکز اصلی تجمع معترضان، ساکن بود و هر روز مشاهدات خود را از این رخدادها روی کاغذ می آورد. حاصل این یادداشت ها کتابی شد به نام «روزشمار میدان» که در سال گذشته میلادی به چاپ رسید. وی در اکتبر 2014، یعنی پس از استقرار دولت جدید اوکراین، نیز جستاری با عنوان «میدان و حافظه» نوشت که ترجمه آن را در اینجا می خوانید:

***

زمستان نزدیک می شود و هرچه نزدیک تر می شود، هرچه هوای بیرون سردتر می شود، خاطرات رخدادهای زمستان گذشته نیرومندتر جان می گیرد، خاطرات آغاز «یورومیدان». این رخدادها تغییرات زیادی را رقم زدند، مملکت را عوض کردند، آدم ها را عوض کردند. حرارت جامعه عوض شد و درون خانه ها به سردی گرایید. «جنگ گاز» با روسیه ادامه دارد. در بسیاری از خانه های اوکراین به جای گاز روسیه هیزم است که در بخاری ها و آبگرمکن ها می سوزد و مردمی را گرم می کند که دیگر مطمئن نیستند آینده نزدیک آبستن چه حوادثی برای آن ها و کشورشان است. بلا و مصیبتی به بسیاری از خانه ها راه یافته که نه یک سال پیش و نه حتی شش ماه پیش هیچ نشانه ای از آن حس نمی شد. الان تقریباً هر روز در گوشه و کنار اوکراین سربازان و نیروهای داوطلبی را به خاک می سپارند که در دونباس کشته شده اند. تقریباً هر روز در دونباس شورشیان مسلح و مردم محلی را به خاک می سپارند. اوکراین هنوز مدت ها باید قربانیان مناقشه ای را بشمارد که فدراسیون روسیه به راه انداخته است. دقیقاً همین قربانیان و مزارهای آنان است که اینک یک دیوارِ روانی ِ واقعی میان بخشی از دونباس و بقیه اوکراین ایجاد کرده است. در حالی که همه چیز آرام و صلح آمیز شروع شده بود. بسیاری افراد اطمینان داشتند که «یورومیدان» نیز مانند «انقلاب نارنجی» به هدف هایش خواهد رسید: پاکسازی جامعه از فساد دولتی و ایجاد یک حکومت قانون مدار اروپایی از طریق صلح آمیز. من با ورق زدن برگه های دفتر خاطرات و صفحات حافظه ام می کوشم آن لحظه ای را پیدا کنم که سازوکار اعتراض های صلح آمیز «شکست»، آن لحظه ای که حکومت با نادیده گرفتن آشکار روحیات و خواسته های مردم، معترضان را واداشت از زمزمه به فریاد و از حرف به عمل روی بیاورند.

13 دسامبر 2013. هوای بیرون منفی 9 درجه است. شب قبل آمبولانس پنج سرباز وزارت داخله را که از سرما و گرسنگی ضعف کرده بودند، با خود برده بود. آن ها کنار نیروی ویژه پلیس ایستاده بودند تا به آن ها کمک کنند معترضان را از محوطه ای که اشغال کرده بودند، بیرون برانند و سنگرها را برچینند. سربازان ساعت ها در صف ایستاده بودند. بدون غذا. منتظر دستور بودند. آن شب ساعت سه ونیم دستور صادر شد. در نتیجه محوطه «میدان» کوچک شد. پلیس و سربازان محله ساختمان های حکومتی و عمارت هیات وزیران را از دست معترضان آزاد کردند. به همین علت صبح کارمندان هیات وزیران با خوشحالی به محل کارشان بازگشتند و این خبر هم بلافاصله منتشر شد.

ولی «میدان» ادامه داشت. سنگرهای جدیدی در خیابان مرکزی کی یف ـ خرِشّاتیک ـ برپا شد. داخل سنگرها چادرهای نظامی بزرگی برافراشتند که از لوله ای در سقف نرم برزنتی شان دود بیرون می آمد. روی هر چادر با رنگ سفید نام محلی که معترضان از آنجا آمده بودند، نوشته شده بود. روی بعضی از آن ها نام روستاها و شهرک ها را با حروف درشت با پرینتر چاپ کرده و به ورودی چادر چسبانده بودند. اینجا می شد نام تقریباً تمام شهرهای کوچک ایالت های لووف، ترنوپول و ایوانوفرانکوفسک، یعنی ایالات غربی اوکراین، را پیدا کرد، بسیاری از شهرک ها و شهرهای مناطق مرکز، شمال و جنوب نیز آنجا بودند و تنها شمار کمی از چادرها به شرق اوکراین و کریمه اختصاص داشت. آنجا، در شرق، «میدان»ی وجود نداشت. کسی اعتراض نمی کرد. حتی خارکوف، مرکز علمی بزرگ با جمعیت یک میلیونی، که در سال 2004 فعالانه از انقلاب نارنجی هواداری کرده بود، اینک در سکوت بود. دنپروپتروفسک در سکوت بود. در غرب اوکراین، جایی که مقامات محلی از «میدان »ها حمایت می کردند، همه چیز آرام بود. برفراز عمارت شهرداریِ یکی از زیباترین شهرهای کهن بوکووینا، یعنی کامِنِتس ـ پودولسکی، پرچم اتحادیه اروپا در اهتزاز بود. آنجا نه سربازی بود، نه پلیسی. آنجا مقامات محلی خودشان به «میدان» می آمدند و دانشجویان دو دانشگاه هر روز پس از تمام شدن کلاس هایشان در حدود ساعت 14 به میدانگاه جلو عمارت شهرداری می آمدند تا درباره اوکراین و دورنماهای اروپاییِ آن صحبت کنند.

در کی یف، پایتخت اوکراین، همه چیز به گونه دیگری بود. اینجا هرازگاهی در یک «میدان» دو یا حتی سه «میدان» مختلف وجود داشت. «میدان روزهای تعطیل» یکشنبه ها تا حدود نیم میلیون نفر را در خود گرد می آورد. کی یفی ها خانوادگی و با بچه هایشان به اینجا می آمدند. ساکنانِ دائمیِ «میدان» را با کنجکاوی و همدلی تماشا می کردند، ولی در آغاز چندان اطمینان نداشتند که معترضان ساکن در «میدان» که از شهرهای دیگر آمده اند، «تا آخر» در برابر حکومت فاسد بایستند. در روزهای تعطیل «میدان» رمانتیک تر می شد. از جایگاه ها موسیقی بیش تر و سخنرانی های سنجیده و عاقلانه تری به گوش می رسید. سپس دوشنبه فرا می رسید و به جای چندصدهزار معترض و همدلانشان در «میدان»، هزار یا گاهی چند هزار نفر باقی می ماند. آنگاه صحنه میتینگ «میدان» افراطی تر و کم مسئولیت تر می شد: انقلابیون و سیاستمداران عوام فریب، شاعران خودخوانده و نمایندگانی از مردم ساده برای تجمع کنندگان حرف می زدند. هنگامی که حرفی برای گفتن نداشتند، به فریاد و شعارهایی از قبیل «باندو هِت» (دور باد باند [خلافکاران]) متوسل می شدند یا شعارهای میهن پرستانه که جمعیت نیز باید با عبارت صحیح به آن ها پاسخ می داد. مثلاً در پاسخ به فریاد «درود بر اوکراین!» باید با فریاد «درود بر قهرمانان!» پاسخ داد و در پاسخ به «درود بر ملت!» باید فریاد کشید «مرگ بر دشمنان!»

در آن روز، توجه من که درون سنگرهای «میدان» بودم، معطوف گلوله برف هایی شد که با دقت، مانند تخم مرغ، در جعبه های کوچک پهنی گذاشته بودند. کنار آن ها در آشپزخانه صحرایی بُرش می پختند. معترضان بشقاب های بُرش را برای سربازان و پلیس های نیروی ویژه که بیرون سنگرها ایستاده بودند، نیز می بردند. مرتب به آن ها شام تعارف می کردند. پلیس ها و سربازان نمی پذیرفتند. شبیه نوعی آیین بود. در «میدان» آیین های زیادی وجود داشت. البته بیرون سنگرها هم نکته های جالب توجهی دیده می شد، مثلاً همه بلیت های تئاترهای مرکز شهر فروخته شده بود و در این شب ها پیدا کردن بلیت ، حتی برای نمایش های ضعیف هم کار نسبتاً سختی بود. یا زمانه «انقلاب» بخشی از روشنفکران، یعنی طبقه متوسط، را وادار می کند تا پیش از ویرانی های پساانقلابی برای لذت بردن از هنر تئاتر شتاب ورزند، یا در زمان اعتراض ها و تجمعات بی وقفه کشش مردم به سوی زیبایی افزایش می یابد، یا آن که مردم فقط می رفتند آنجا تا گرم شوند و از واقعیات کشورشان فاصله بگیرند.

بله، واقعیات اوکراین در زمستان گذشته تماشایی تر از نمایشنامه های چخوف بود. رئیس جمهور یانوکوویچ با سه رئیس جمهور سابق اوکراین پشت یک میز در اتاق کار خودش می نشیند و با خنده تعریف می کند که پلیس قدری زیاده روی کرده که دانشجویان را با باتوم های پلاستیکی متفرق کرده و زیر درخت کاج سال نو وسط شهر لکه های خون به جا گذاشته است. رؤسای جمهور سابق هم در پاسخ با غم و اندوه سر فرود می آورند. تمام این صحنه را چندین و چند بار از شبکه اول تلویزیون ملی پخش می کنند. رئیس جمهور همچنین وعده می دهد معترضانی را که کتک خورده و بعد دستگیر شده اند، آزاد کند. ولی درست یک شب بعد، پلیس و سربازان به دستور وزیر امور داخله دوباره به سنگرها و معترضان یورش می آورند. سروکله افرادی با لباس شخصی پیدا می شود که رای کتبی دادگاه را مبنی بر تخلیه بخش سواره رو خیابان ها و ساختمان های شهرداری کی یف و اتحادیه اصناف به معترضان ابلاغ می کنند. معترضان موضعشان در این دو ساختمان را ترک نمی کنند و پلیس را به درون راه نمی دهند. همه از خستگی و سرما به جان می آیند. روسلانا، خواننده برنده رقابت یوروویژن، در تریبون شبانگاهی «میدان» برای معترضان کلاس ایروبیک می گذارد تا گرم شوند. بیست روز اعتراض را پشت سر گذاشته اند. هیچ کس خبر از مسیر پیش رو ندارد. باید مذاکره کرد، ولی حکومت از آغاز مذاکره واهمه دارد. الان دیگر می توانستند وزیر امور داخله را که دستور ضرب وشتم دانشجویان را به پلیس ویژه داده بود، برکنار کنند ولی هیچ کس را برکنار نکردند.

حکومت منتظر است که ببیند معترضان کی خسته می شوند. رهبران اپوزیسیون (که سه نفرند و هرکدامشان نفع و هدف های خودشان را دارند) به اندازه تیم انقلاب نارنجی در سال 2004 محکم و استوار به نظر نمی رسیدند. عمده کسانی که با پلیس و یگان های ویژه درگیر می شدند، مبارزان حزب ملی گرای تندرو «آزادی» و اعضای یک گروه تندرو دیگر به نام «جناح راست» بودند. اُلِگ تیگنیبوک، رهبر «آزادی» هرگز به مذاکره با حزب حاکم تن نمی داد. آرسِنی یاتسِنیوک، رهبر حزب «میهن» که جای یولیا تیموشنکو را گرفته بود، آن طور که آن زمان به نظر من می رسید، برای مذاکره آماده بود. ولی خود یولیا تیموشنکو از زندان «میدان» را برمی انگیخت تا هیچ مذاکره ای با حکومت انجام ندهند و راه را «تا آخر» بروند. ویتالی کلیچکو، کم تجربه ترین سیاستمدار اپوزیسیون، در سنگرها ایستاده بود و حتی به لطف محبوبیتی که شرافتمندانه کسب کرده بود، سربازان و پلیس ها را متوقف می کرد. اگر او وارد مذاکره می شد، به احتمال زیاد حکومتِ سابق به سادگی فریبش می داد.

در ژانویه 2014 اوکراین از نخستین مرگ ها در «میدان» یکه خورد. کنار سنگرهای خیابان گروشِفسکی دو نفر کشته شدند: سرگِی نیگویان، ارمنیِ اوکراینی، و میخاییل ژیزنِفسکی، تبعه بلاروس. در ماه فوریه تمام اوکراین بر فهرست صدنفره قربانیان و معترضان بی سلاحی که به دست تک تیراندازها کشته شده بودند، می گریست. در آغاز مارس اوکراین هر روز صبح در انتظار جنگی بود که روسیه وعده اش را داده بود، حتی شورای فدرال روسیه یکصدا به ورود «رسمی» قوای روسی به خاک اوکراین رای مثبت داد. در آن زمان قوای روسیه وارد کریمه شده بودند و اشغال کریمه با تمام قوا در جریان بود. اندکی بعد شورای فدرال روسیه به تقاضای پوتین به لغو این قانون رای داد و قوای روسیه دیگر به شکل غیررسمی وارد اوکراین می شدند، گاه تظاهر می کردند نیروی داوطلب هستند، گاه شورشیان محلی و گاه قزاق های دُن. و الان چند ماه است که جنگ در جریان است، گرچه به طور رسمی از پنجم سپتامبر در شرق اوکراین آتش بس اعلام شده است ولی جنگ زیر پوشش آتش بس هر روز در جریان است. 120 کیلومتر آن طرف تر مرزی است که شورشیان دونباس به همراه ارتش روسیه از آن محافظت می کنند. هرروز صدها کامیون، ده ها توپ خودرو، تانک ها و زره پوش های بی شمار وارد اوکراین می شوند. معلوم نیست وضعیت حاضر کِی و چطور به آخر می رسد. فاجعه های تازه ای وارد «کاتالوگ» فجایع می شود و فاجعه های قدیمی تبدیل به تاریخ می شوند و کم کم از یادها می روند. دیگر کمتر کسی از فاجعه بویینگ مالزیایی یاد می کند. کمتر کسی از بیش از بیست هواپیما و هلی کوپتر اوکراینی یاد می کند که نظامیان روسی و شورشیان سرنگونشان کردند. ما در شرایط جنگ به سر می بریم. جنگ بدون فاجعه و مرگ غیرنظامیان وجود ندارد. و از آن بالاتر، جنگ بدون مرگ سربازان وجود ندارد.

الان در کی یف اوضاع نسبتاً آرام است. هزینه های زندگی بالا می رود، برق و بنزین گران می شود. حکومت دارد کار می کند. در چنین اوضاع و احوالی اعضای «قطاع راستی» و سایر دستجات تندرو کارمندان بلندپایه و سیاستمداران فاسد را شکار و آن ها را در زباله دانی فرو می کنند. آن دسته از اهالی کی یف که نزدیک بیمارستان های نظامی یا انتظامی زندگی می کنند، از پشت دیوار سربازهای جوان بدون دست یا بدون پایی را می بینند که از دونباس برگشته اند. بچه های مدارس کی یف چشم و گوششان را با وحشت به بچه هایی می سپارند که از مناطق جنگی فرار کرده و به کلاس آن ها آمده اند. در کی یف خبری از شلیک نیست و این مهم ترین چیز است. در کی یف صلح حکمفرماست. همانند آن زمانی که در نوامبر و دسامبر 2013 هم در کی یف صلح حکمفرما بود و «میدان» هم بود و کی یف و «میدان» همزیستی مسالمت آمیزی داشتند.

در «میدان» دیگر نشانی از اعتراض های اخیر نیست، دیگر آنجا نه یک چادر می بینید و نه یک سنگر. دوباره اتوموبیل ها در خرِشّاتیک و کوچه های اطراف «میدان» در حرکتند و حمل ونقل شهری هم کار می کند. آخرین هفته های پس از انقلاب «میدان» در اواخر تابستان را به یاد می آورم. چند صد انقلابی با لباس های پلنگی، که به نظر می رسید بعد از پیروزی «میدان» و بیرون رانده شدن حکومت سابق از کشور، سروکله شان آنجا پیدا شده است. این پساانقلابیون پساانقلابی نمی خواستند مرکز کی یف را ترک کنند. می خواستند همان جا بمانند و برخی از آنان حتی با شهرداری وارد مذاکره شده بودند تا به ازای کاری در کی یف (یا بهتر از آن، کار و مسکن)، «میدان» را خالی کنند. آن ها شب ها انگار که در ملک شخصی خودشان باشند، در «میدان» کشیک می دادند.

همه این ها چقدر دور به نظر می رسد و چقدر نزدیک! تقریباً تمام دولت نیکالای آزاروف، نخست وزیر سابق، اکنون به همراه خانواده ها و شرکای تجاریشان در روسیه جا خوش کرده اند. ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهور سابق اوکراین، نیز به همراه خانواده اش تبعه روسیه شد. ولی آینده آن ها برای هیچ کس جز خودشان مهم نیست. خود من شخصاً بیشتر نگران آینده صدها هزار جنگزده اوکراینی هستم که دونباس و کریمه اشغال شده به دست روسیه را ترک کرده اند. بسیاری از آنان نیز از روسیه سر در آوردند، بسیاری از آنان خانه ها و بستگانشان را از دست دادند. و همچنان «میدان» را مقصر همه مصیبت ها می دانند. برای آنان «میدان» و کی یف تقریباً یک چیز است. آن ها «میدان» را نمی خواستند. آن ها از زندگی در حکومت سابق راضی بودند، از فساد حکومتی و فقر راضی بودند. مهم تر از آن، می گفتند این ثبات است! و دقیقاً منطقه ای که بیش از همه از ثبات حرف می زد، به سادگی به دعوت های سیاستمداران و ملی گرایان روس پاسخ مثبت داد و علیه کی یف شورش به راه انداخت و امیدوار بود روسیه ای که به تازگی کریمه را ضمیمه خاک خود کرده است، به همان سادگی دونباس را نیز ضمیمه می کند.

هر بار که می کوشم آینده نزدیک را پیش بینی کنم، روحیه ام خراب می شود. قبلاً توانایی پیشگویی آینده را داشتم، ولی اکنون این موهبت را از دست داده ام. اکنون اتفاقات برخلاف منطق جلو می روند. هنگامی هم که روحیه ام خراب می شود، برای بهبود آن خود را در افکار گذشته غرق می کنم، گذشته روشن. چنین گذشته روشنی برای من «میدان» سال 2004 و انقلاب نارنجی بود و خواهد ماند. چنین گذشته روشن مشابهی برای من بخش نخست و بدون خون ریزیِ «یورومیدان» اواخر سال 2013 خواهد ماند. اوکراین این زمانه سخت را پشت سر خواهد گذاشت. پشت سر خواهد گذاشت و پیروز خواهد شد و البته بهای سنگینی هم بابت تمایل به زندگی بدون فساد و بدون شانتاژ روسیه خواهد پرداخت، بابت تمایل به زندگی مطابق ارزش های اروپایی. من به این حرف ایمان دارم و دلم می خواهد حتی یک اوکراینی هم این امید را از دست ندهد، امید به آینده روشن.