پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- حسین قاسمی- ۱- مرتضی الویری، در کتاب خاطراتش، تاریخ نخستین بار دستگیری خود را فروردین ۱۳۵۰ ذکر کرده است. (ص ۳۳) او در ادامه داستان دستگیری و زندانی شدن در سلول انفرادی و ارتباط گرفتن با یکی از زندانیان و غیره را شرح می‌دهد و سپس به بازجویی یک روز پس از دستگیری می‌پردازد: 

« فردای ان روز مرا برای بازجویی از سلول خارج کردند. در بازجویی مرا سئوال‌پیچ کردند. من هم همه آن حرف‌ها را تکذیب نموده برخورد طلبکارانه‌ای کردم که چرا مرا به اینجا آورده‌اید و چرا از خانه‌ام بیرون کشیده‌اید و وسائل خانه‌ام را بهم زده‌اید.» (ص ۳۴)

الویری علت آزادی سریع خود را  اینگونه بیان کرده است: 

«از بیرون زندان عده ای از دوستان برای خلاص شدن من وارد عمل شده بودند و با رابطه بالاخره توانستند مقصودشان را عملی سازند. من بعد چند روز از حبس خلاصی یافتم اما آقای خلیل‌نیا و برادرش به مدت شش ماه محکوم شدند.» (صص ۳۴- ۳۵) 

آقای الویری در سال پیش ، «عده‌ای از دوستان که برای خلاص شدن» ایشان از چنگ ساواک فعالیت کرده‌ بودند را معرفی کرده است. او در گفتگو با «اندیشه پویا» (شماره ۳۲، بهمن ۱۳۹۴، صص ۶۹- ۷۱) می‌گوید: 

«وقتی وارد اتاق بازجویی شدم، طلبکارانه شلوغ کردم که چرا من را گرفته‌اید؟ مگر من چه کرده‌ام؟ بازجو دستی به کراواتش کشید، لبخندی زد و محترمانه گفت بشین... حسی به من گفت او اطلاعاتی علیه من دارد اما به دلیلی مدارا می‌کند و می‌خواهد پرونده را ببندد. فردای آن روز آزاد شدم. بعد آزادی بود که فهمیدم خانواده‌ام تلاش زیادی برای رهایی من کرده‌اند. عموی من که فرد متنفذی بود با یکی از دوستانش در ساواک مذاکره کرده و خواسته بود به من سخت نگیرند.»

بر اساس مصاحبه فوق، آقای الویری دستگیر نشده بلکه خودش را شخصاً به ساواک معرفی کرده است: 

«با رفقا مشورت کردم و جمع‌بندی این شد که چون هیچ مدرکی ندارند بهتر است خودم را معرفی کنم. باید می‌رفتم زندان عشرت‌آباد. رفتم و خودم را معرفی کردم.»

الویری پس از آزادی از زندان چند روزه فوق، پیگیر ارتباط با سازمان مجاهدین خلق می‌شود: 

«آزاد شدن من از زندان مصادف شده بود با زمانی که عده‌ای از اعضای سازمان مجاهدین خلق لو رفته بودند. کسانی مثل آقای فاضل وحید افراخته  و مجید شریف واقفی. این‌ها دوستان من بودند و وقتی در پی‌شان گشتم پیدای‌شان نکردم... یک روز در خیابان تصادفاً آقای وحید افراخته را دیدم... پس از چند مرحله قرار و دیدار عاقبت در زمستان سال ۱۳۵۰ همکاری خود را بطور جدی با سازمان مجاهدین خلق آغاز کردم.» ( ص۳۵)

آقای الویری در گفتگو با «اندیشه پویا» زمان پیوستن به سازمان مجاهدین را آذر ۱۳۵۰ ذکر کرده است.

نکته قابل تامل ان است که چرا  علیرغم انکه  ایشان به تازگی از طرف ساواک ازاد شده بود ان هم بدون محاکمه یا...  ، بلافاصله  به سمت ارتباط با سازمان مجاهدین خلق می رود؟ ان هم در مقطعی که سازمان در استانه و حین ضربه شدید و معروف  سال ۱۳۵۰ بوده است؟

کسی که دستگیرشده  و سوژه شده است ، و براثر معامله و سفارش عمویش به ساواک بیرون امده است ، قاعدتا تا یک محرک و پشتوانه قوی نداشته باشد ، بلافاصله به این سمت نمی رود.

۲-  مرتضی الویری در ۱۵ مرداد ۱۳۵۱ برای دومین بار دستگیر می‌شود و شش ماه به زندان می رود. در این شش ماه در زندان با سران و فعالین درجه اول جریان‌های سیاسی هم‌بند و دمخور است: 

«در این شش ماه توانستم با رؤسای جریان‌های سیاسی صحبت‌های مفصلی انجام دهم و به شناخت کافی درباره آن‌ها برسم. من صحبت‌های مفصلی با بیژن جزنی،  مسعود رجوی، موسی خیابانی، کاظم ذوالانوار و دیگران داشتم. مثلاً مسعود رجوی بسیار روی من کارکرد تا مرا به خود نزدیک کند و تحت تأثیرم قرار دهد. او حتی یک شب به اتاق من آمد و تا پاسی از شب از من تعریف و تمجید کرد و باصطلاح هندوانه زیر بغلم گذاشت.» (صص ۳۹- ۴۰) 

الویری می‌افزاید: 

«در مجموع با همین بحث‌ها و برخوردهای عقیدتی بود که پی بردم زیربنای تفکر سازمان مجاهدین خلق مبتنی بر ماتریالیسم دیالکتیک بوده با دیدگاه اسلام انطباق ندارد و این دو دیدگاه با یکدیگر در تعارض‌اند.»  (ص ۴۰) 

الویری، برغم این که مدعی است در زندان به انحراف عقاید سازمان مجاهدین خلق پی برده، پس از آزادی مجدداً با سازمان ارتباط «جدی‌تر» برقرار می‌کند: 

«من در دی ماه ۱۳۵۱ از زندان آزاد شدم و دوباره  رابطه‌ام را با وحید افراخته با فاز جدی‌تری برقرار کردم. همچنین با اکبر نوری هم رابطه برقرار کردم. او آن موقع هنوز مخفی نشده بود.» (ص۴۱)

الویری در ادامه  خاطراتش به یادداشت‌های زندان خود اشاره می‌کند: 

«مقداری از یادداشت‌هایم را که در زندان جمع کرده بودم  با جاسازی از زندان بیرون آوردم.» ( ص۴۱)

الویری در مصاحبه دیگر درباره ماهیت آن یادداشت‌ها  می‌گوید: 

«در داخل زندان بچه‌های مجاهدین جزوه‌ای بنام «دینامیسم قرآن» نوشتند و مسئله  محوری آن این بود که چگونه آیات قرآنی متناسب با زمان و مکان مشمول تغییرات می‌شود و در این راستا بحث ناسخ و منسوخ و اصل و فرع مطرح شده بود. این جزوه را روی کاغذ سیگار به صورت بسیار ریز نوشتند و من در لباسم جاسازی کردم و به بیرون زندان آوردم، اما متأسفانه در داخل لباسم مانده بود و اشتباهی موقع شستشو از بین رفت.»

 الویری آخرین شب حضورش در زندان را چنین توضیح می‌دهد:

«مسعود رجوی برای اینکه من بعد از آزادی بعنوان یکی از افراد پروپاقرص مجاهدین خلق در مسیر سابق قدم بردارم، بسیار تلاش کرد و خیلی وقت گذاشت. شب آخر با اینکه در اتاق دیگری می‌خوابید، پتو و بالشش را آورد پهلوی من و تا صبح با من صحبت کرد و آخرین اتمام حجت‌ها و وصایا و سفارش‌ها را کرد، و صبح من از زندان آزاد شدم.»

الویری در جای دیگر باز به روابط نزدیک خود با مسعود رجوی در این زندان شش ماهه اشاره کرده است:

«در موارد بسیاری با افرادی چون موسی خیابانی بحث می کردم و نهایتاً می‌گفتند برویم پیش کسی که فصل‌الخطاب باشد و آن هم کسی نبود جز مسعود رجوی. به همین دلیل بسیاری از بحث‌های من نهایتاً به مسعود رجوی کشیده می‌شد.»

۳-  سومین بازداشت و دستگیری الویری در کتاب خاطرات وی چنین شرح  داده شده است: 

«در اردیبهشت ۱۳۵۲ در یکی از خیابان‌های دماوند قدم می‌زدم که اتومبیل ساواک جلویم ترمز کرد ویکی از آن‌ها پرسید: شما آقای الویری هستید؟ گفتم: بله خودم هستم. آنگاه مرا سوار اتومبیل کرده به اداره ساواک دماوند بردند. بعد از مدتی معطل کردن، گفتند که مرا باید به تهران  منتقل کنند... در راه تهران، برای اینکه مأموران همراهم هیچ مدرکی دال بر فعالیت تشکیلاتی‌ام پیدا نکنند، به مأمور ساواک گفتم که احتیاج شدید به دستشویی دارم. در این وقت به رودهن رسیده بودیم. ساواکی‌ها اتومبیل را جلو ژاندارمری رودهن نگه داشته و به من اجازه دستشویی رفتن دادند. در دستشویی تمام مدارک همراهم را از بین بردم و خیالم راحت شد که چیزی ندارم.» (ص ۴۰- ۴۱) 

الویری در مصاحبه دیگر(هفته‌نامه ره‌آورد، سال دوم، شماره ۲۳، بهمن ۱۳۷۶) درباره مدارک همراه خود می‌گوید: 

«آن روز من تعدادی مدارک مهم در جیبم داشتم که مرا بسیار نگران کرده بود و چنانچه به دست ساواک می افتاد، دردسر زیادی برای من و دیگر دوستانم ایجاد می‌کرد.»

الویری در مصاحبه با «اندیشه پویا» مدارک همراه خود را «یادداشت‌های مربوط به جلسات گروه فلاح» ذکر می‌کند در حالی که، طبق آنچه در خاطرات و مصاحبه‌های مختلف ایشان آمده، فکر و طرح تشکیل گروه فلاح در زندان پس از این دستگیری برایش به وجود آمد و قبل از آن گروه فلاح وجود نداشت: «گروه فلاح در سال 1352 در داخل زندان پایه‌گذاری شده بود.» و در خاطراتش می‌گوید که گروه فلاح یک سال و نیم پس از پایان دوره نظام وظیفه او در سال ۱۳۵۴ فعالیت عملی خود را شروع کرد. (ص ۵۷) لذا اسناد و مدارک ادعایی فوق به گروه فلاح تعلق نداشت. 

در این رابطه پرسش دیگری نیز مطرح است: آقای الویری مشکوک به ارتباط با یک گروه چریکی مسلح مخفی بوده و قطعاً ساواک از ارتباطات نزدیک او در زندان با مسعود رجوی و خوابیدن رجوی در اتاق الویری در شب آزادی مطلع بوده است. چگونه است که ساواک دماوند او را به این سادگی دستگیر و چند ساعت در بازداشتگاه نگهداری می‌کند بدون این که حتی بازرسی شود؟  

الویری در ادامه می‌گوید: 

«هشت ماه و نیم از دستگیری‌ام گذشته بود و ساواکی‌ها هیچ مدرکی علیه من نیافته بودند. در عین حال دائماً به من می‌گفتند آنقدر تو را در زندان نگه می‌داریم تا اطلاعات‌مان در مورد تو تکمیل شود.» (ص۴۳) «عاقبت در اسفند ماه ۱۳۵۲پس از هشت و نیم ماه زندانی شدن از زندان آزاد شدم.» (ص۴۹)

پس از این آزادی است که الویری و عمویش مسئله همکاری با ساواک را پیگیری می‌کنند:

«این را بد نیست بگویم که هنگام آزاد کردن زندانی ساواکی‌ها تعهدنامه‌ای از زندانی می‌گرفتند که در آن زندانی متعهد می‌شد با مأموران ساواک همکاری کند... این تعهدنامه را هر کس که از زندان آزاد می‌شد امضا می‌کرد. من هم چنین تعهدنامه‌ای را برای ساواک امضاء کرده بودم. عمویم پزشک بود ویکی از همین ساواکی‌ها هم مریض او. عمویم به من گفت که برای گذراندن دوره نظام وظیفه شاید این ساواکی به کار آید. بنابراین، به آن آقای ساواکی گفته بود که برادرزاده‌ام حاضر است با ساواک همکاری کند. ساواکی هم گفته بود که اگر برادرزاده‌تان با ما همکاری کند ما با او کاری نخواهیم داشت و می‌تواند برود به دنبال کار و زندگی‌اش. مأمور ساواک از من خواست به موجب تعهدی که داده‌ام به آن‌ها گزارش بدهم تا مطمئن شوند که قصد همکاری دارم. من هم دو گزارش به آن‌ها دادم: هر دو مورد درباره شعارهای ضد شاه و فحش‌هایی بود که دانشجویان در پشت در توالت‌های دانشکده نوشته بودند. بعد به من گفتند نیازی به این جور گزارش‌ها ندارند و از من ناامید شدند.»(صفحه۵۰)

در اینجا عموی آقای الویری از طرف برادرزاده‌اش و با خواست و رضایت او درخواست همکاری به ساواک داده است نه اینکه ساواک احضار یا مراجعه کند و از الویری بخواهد بنا بر تعهدی که برای آزادی از زندان سپرده‌ای، باید همکاری کنی.

الویری بجز کانال ارتباطی بالا(عمویش و دوست ساواکی عمویش) در خاطراتش  به ارتباط با یک ساواکی دیگر نیز اشاره کرده است. او می‌گوید زمان دستگیری هیچ دلیل قطعی بابت دستگیری نیافتم اما احتمالاتی می‌دادم. او یکی از احتمالات را اینگونه شرح داده است:

«احتمال می‌دادم علت دستگیری‌ام مخفی نکردن تقلیدم از آیت‌الله خمینی باشد زیرا بعضی از دوستانم به من خرده می‌گرفتند که الویری آنقدر در مخفی نکردن تقلیدش بی‌محاباست که حتی به مأمور ساواک هم رساله آیت‌الله خمینی را داده بخواند! البته این گفته‌شان دور از واقعیت نبود و من فردی از مأموران ساواک را می‌شناختم که اسمش نعمتی بود. او خیلی محترمانه با من برخورد می‌کرد و همین باعث شد تا یک روز با رفتاری بسیار عادی  و طبیعی به او رساله آیت‌الله خمینی را بدهم. به او گفتم که ایشان مرجع اعلم است و این هم رساله عملی‌شون است.» (ص ۴۱و۴۲)

۴- وحید افراخته  در سال ۱۳۵۴ دستگیر می‌شود. او در طول بازداشت نهایت همکاری را با ساواک انجام می‌دهد بنحوی که در بازجویی افراد به ساواک کمک می‌کند. با وجودی که افراخته در بازجویی‌هایش به الویری نیز پرداخته ولی الویری احضار یا دستگیر نمی‌شود و در همین ایام حتی شاهد ارتباط گروه آقای الویری با گروه فرقان و حمایت ایشان از فرقان هستیم.

 الویری در گفتگو با «چشم‌انداز ایران» (شماره 53، دی و بهمن ماه 1387)  استفاده از کتاب‌ها، جزوات و منابع آموزشی گروه فرقان را در گروه فلاح اینگونه شرح داده است:‌

«بعدها باخبر شدیم که تفسیرهایی از قرآن در حال انتشار است و دست به دست می‌گردد ازجمله تفسیر سوره کهف و بخش‌هایی از سوره بقره و... که این تفسیرها نگاهی نو به قرآن داشت. وقتی این‌ها را خواندیم برای‌مان بسیار جالب بود و احساس می‌کردیم قرائت دیگری از اسلام درحال مطرح‌‌شدن است. بنظر می‌رسید این دیدگاه‌ها مترقی‌تر و نوتر از دیدگاه دکتر شریعتی بود. این مسئله برای‌مان جالب بود و احساس می‌کردیم این دیدگاه جدید که گرایش بسیار پررنگی با مسائل اجتماعی دارد می‌تواند در جریان مبارزاتی به کارمان بیاید و به درد ما بخورد... ما در گروه فلاح برنامه‌های آموزشی مذهبی و اسلامی داشتیم. وقتی با طرز تفکر گروه فرقان روبرو شدیم، تصمیم گرفتیم این را هم در گروه خودمان بررسی کرده و برای اعضا ارائه و توزیع کنیم...»

الویری در مصاحبه با کتاب ماه فرهنگی- تاریخی «یادآور» (سال سوم، شماره ۶- ۸، پائیز- زمستان ۱۳۸۸ و بهار۱۳۸۹، صص ۱۲۱- ۱۲۶) درباره حمایت‌های مالی و تجهیزاتی و پشتیبانی از فرقان می‌گوید: 

«آشنایی من با گروه فرقان از اوائل سال ۱۳۵۵ آغاز شد. ماجرا از این قرار بود که ما با کمک دوستان گروهی بنام فلاح را تشکیل داده بودیم. این گروه فی‌الواقع در زندان متولد شد. در سال ۱۳۵۲ که من با محمد و حسن منتظرقائم در زندان اوین بودم، بحث‌هایی جدی درباره وضعیت کشور و راه‌های حاکم کردن ارزش‌های اسلامی بر جامعه مطرح شد. البته من در آن موقع یک سابقه همکاری با مجاهدین خلق را هم داشتم و خود این به من کمک می‌کرد که بر مبنای اشتباهات و انحرافاتی که در مجاهدین می‌دیدم به این نتیجه برسم که باید برای تشکیل یک گروه اسلامی و به دور از انحراف، اقدام کرد. گروه فلاح تقریباً در سال ۱۳۵۲ در زندان اوین متولد شد و تا سال ۱۳۵۷ به کار خود ادامه داد. 

اوایل سال ۱۳۵۵ و پس از آزادی از زندان بود که ما باخبر شدیم که گروه دیگری هم بنام فرقان وجود دارد و نشریاتش به دست ما می‌رسید. گروه فلاح از طریق یکی از دوستان با گروه فرقان مرتبط شد. امکانات آن‌ها محدود بود و ما سعی می‌کردیم در نشر و نگهداری و انبار کتاب‌هایی که منتشر می‌کردند به آن‌ها کمک کنیم. ما در زیرزمین باغی در دماوند فضایی را درست کرده و یک دستگاه پلی‌کپی در آنجا گذاشته بودیم و برخی از کتاب‌ها و نشریات را هم در آنجا نگهداری می‌کردیم. گروه فرقان از ما خواستند که در نگهداری کتاب‌ها به آن‌ها کمک کنیم که ما مقداری را در منزلی در تهران نو نگهداری می‌کردیم و مقداری را هم به دماوند می‌بردیم. به این ترتیب کتاب‌ها و تفاسیر این‌ها به دستمان می‌رسید. اگر اشتباه نکنم تفسیر سوره کهف آن‌ها در قالب کتابی درآمده بود. غیر از تفاسیر، نشریاتی را هم با صفحات محدود منتشر می‌کردند.»

به گفته آقای الویری، بخشی از منابع آموزشی و مذهبی و اسلامی گروه فلاح از کتب و منابع گروه فرقان تأمین می‌شد. همچنین‌، گروه فلاح در چاپ و نشر و تکثیر و نگهداری و انبار کردن کتاب‌های گروه فرقان به آن‌ها کمک می‌کرد. مجدداً تأکید می‌کنم گروه فلاح آقای الویری نه تنها نگهداری بلکه «نشر» آثار گروه فرقان  را هم برعهده داشت.

همکاری گروه فلاح با گروه فرقان «تا نزدیکی پیروزی انقلاب‌ ادامه داشت» و در این زمان به دلیل «تعریض‌های» آیت‌الله مطهری به عقاید انحرافی گروه فرقان «قطع شد.»

۵- بر اساس سند ساواک که در کتاب خاطرات الویری درج شده است (ص ۱۱۸)، او « در تاریخ ۲۵/ ۱۰/ ۱۳۵۶ هنگامی که به اتفاق همسرش معصومه خوش‌صولتان قصد خروج از کشور را  داشته دستگیر و چون ادامه عملیات درمورد سایر مرتبطین او ضرورت داشت، در تاریخ ۹/ ۱/ ۵۷ با اخذ تعهد  آزاد می‌شود.» 

۶- الویری پنجمین و آخرین دستگیری خود را در گفتگو با «اندیشه پویا» اینگونه  بیان کرده است:

«اواخر مرداد ۵۷ بود و مبارزه علیه شاه همه شهرها را گرفته بود که رفتم اوین تا پاسپورتم را پس بگیرم. فکر نمی‌کردم سخت‌گیری کنند اما حدسم اشتباه بود. تا وارد زندان شدم و گفتم پاسپورتم را می‌خواهم ، گفتند بیا تو که خوش آمدی. بدون هیچگونه بازجویی فرستادندم به سلول و یک ماه و نیم نگهم داشتند تا آزاد شدم.» 

آقای الویری در حوالی نیمه مهر ۱۳۵۷ از زندان آزاد شده است.نکته قابل تامل در این دستگیری نیز این است که دوباره او به ساواک مراجعه کرده و دستگیرشده است و نه ساواک دنبال او امده است. این پنجمین و آخرین دستگیری از سلسله دستگیری‌های عجیب آقای الویری است.