پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محسن مهدیان- مبارزه با فقر و محرومیت بعد از انقلاب چه مسیری را پیمود؟ برای پاسخ به این سوال چند راه وجود دارد. اما ساده ترین و رایج ترین آن مرور شاخص هاست. با این عنوان که تعداد روستاهای محروم از آب و برق چه مقدار بوده و چه تغییری کرده است، یا میزان راه سازی بین شهر و روستا، خانه های ساخته شده و وضعیت درمان و بیمه ها و آموزش در مناطق محروم بررسی شود. 

این مقایسه مفید است اما همه تغییرات در این آمار خلاصه نمی شود. چه آنکه ممکن است تحلیل شود این رشد نسبت به گذشت زمان طبیعی است. به نظر می رسد مواجهه انقلاب با محرومیت را باید در ساحت دیگری تحلیل کرد؛ و آن ساحت فکری و اعتقادی محرومیت زدایی است. این سبک تحلیل کمک می کند میزان انحراف این روزهای ما در برخورد با محرومیت نیز محاسبه شود. 

از میان مدل های مختلف "توسعه منطقه ای" دو روش بیشتر محل بحث قرار گرفته است. مدل اول توسعه بر مبنای مرکز- پیرامون است. در این مدل پایتخت، مرکز توسعه و باقی شهرها در پیرامون آن تعریف می شوند. در این چارچوب توسعه مرکز می تواند لوکوموتیوی برای حرکت و رشد دیگر شهرها باشد. اشکال این سیستم را می توان در یک مثال نشان داد. در چنین ساختاری کم توجهی به حادثه سیل سیستان طبیعی است.  به شکل طبیعی پلاسکو تا یک هفته تیتر اول رسانه های کشور می شود اما سیل سیستان در چند دهم خبر پلاسکو نیز مورد توجه قرار نمی گیرد.

اما مدل دوم توسعه، تعیین نقش هرمنطقه در فرآیند شتاب بخشیدن به رشد و پیشرفت کشور است. در این چهارچوب برای هرمنطقه یک سناریوی مشخص با ماموریت اقتصادی روشن دیده می شود تا نقشه کلان توسعه ای کشور را تکمیل کند. این روش اگرچه از مدل اول پیشرفته تر ، منصفانه تر و عادلانه تر است اما بازهم سهم برخورداری هر بخش بر اساس وزنش در توسعه کشور تعیین می شود. مثلا در این چارچوب باید سهم خراسان در قطار توسعه کشور برآورد شود و اگر خراسان سهمی در توسعه صنعتی کشور نداشته باشد کمتر در کانون توجهات قرار می گیرد.

اما روش دیگری هم وجود دارد که خلاصه اش رویکرد انسانی به بخش های مختلف جغرافیایی است. این روش مدلی است که از مکتب حضرت امام به عنوان یک مدل اقتصادی استخراج شده است. در چنین چارچوبی، مبنا انسان ها هستند نه توان رشد و استعداد مادی منطقه. اگر استعداد هر منطقه را انسانی تعریف کردیم آنگاه هیچ منطقه ای بر منطقه دیگر برتری ندارد.

مهمتر اینکه در این مدل پیشرفت، محرومین نه به عنوان سرباز توسعه ، بلکه در قد و قامت میراث دار انقلاب مورد توجه قرار می گیرند. به تعبیر امام، محرومین صاحبان اصلی انقلاب هستند نه آسیب دیده ها. این نگاه بسیار فراتر از شعار است. حقیقت انقلاب اسلامی قیام حق علیه باطل است. قیام توسط کسانی رقم می خورد که اهل مبارزه باشند. اهل مبارزه نیز هیچ نسبتی با رفاه طلبی ندارد. در این چارچوب محرومین بزرگترین سرمایه های قیام و تشکیل جبهه حق هستند. چنین نگاهی محرومین را دهک پایین درآمدی ندانسته و  محرومین را فقرای زیر خط فلاکت تعریف نمی کند. محرومیت زدایی را نیز چنان تعریف می کند که روح مبارزه در جامعه محرومین را از بین نبرد.

نمونه تمام عیار تجربه این الگو را باید در سبک و مدل محرومیت زدایی بشاگرد تحلیل کرد. نکته جالب ماجرا اینجاست که حمایت بشاگرد از قلب تهران و به دستور حضرت امام(ره ) صورت گرفت. 

بشاگرد نمونه تمام عیار از محرومیت زدایی به روش مکتب روح الله است. حاج عبدالله والی نمونه تمام در سطح جمهوری اسلامی برای توسعه انسانی بشاگرد است. توسعه بشاگرد به روش هجرت حاج عبدالله از قلب تهران، همه مناسبات توسعه ای موجود را بهم ریخت. هجرت از محله دولاب تهران به دورترین منطقه محروم در بندرعباس، اولین پیامش شکستن مدل توسعه ای مرکز- پیرامونی است.

این فهم از محرومیت زدایی که هم محروم را در ساحت انقلاب اسلامی تعریف می کند و هم توسعه را انسان محور می فهمد الگوی برگرفته از مکتب حضرت امام است. سهم انقلاب اسلامی را باید در این ساخت تحلیل کرد. توقف در کمیت و عدد و رقم خطای فاحش و آدرس غلط است. توفیق انقلاب اسلامی جایی دیگری رقم خورده است. و البته ادعا نداریم امروزمان را مکتب توسعه ای حضرت امام ساخته است. حرف بسیار است و اتفاقا انحراف این روزها را نیز باید متناسب با همین الگو برآورد کرد، اما با همه انحرافات باز هم خط و جهت کلی انقلاب و مکتب امام در39 سال گذشته حفظ شده است.